پایگاه خبری تحلیلی سهند خبر|اخبار روز ایران و جهان & : فیلم و سریال https://sahandkhabar.ir/rss/category/فیلم-و-سریال پایگاه خبری تحلیلی سهند خبر|اخبار روز ایران و جهان & : فیلم و سریال fa کلیه حقوق مادی و معنوی سایت متعلق به سهند خبر است. همه چیز درباره زخم کاری ۳؛ انتقام https://sahandkhabar.ir/همه-چیز-درباره-زخم-کاری-۳-انتقام https://sahandkhabar.ir/همه-چیز-درباره-زخم-کاری-۳-انتقام فصل سوم سریال زخم کاری با نام انتقام، به کارگردانی محمدحسین مهدویان و تهیه‌کنندگی محمدرضا تخت‌کشیان از فیلیمو پخش می‌شود؛ شما اینجا معرفی کامل این سریال [از فصل یک تا اکنون] را می‌خوانید.

داستان و زمان پخش زخم کاری ۳

زخم کاری ۳ در ادامه منطقی و خطی داستان فصل دوم زخم کاری ساخته شده. این سریال نوآر، این‌بار نگاهی دارد به تراژدی شاه لیر و همین‌طور تراژدی ریچارد سوم، اثرهای جاودانه ویلیام شکسپیر. بد نیست بدانید فصل اول زخم کاری برداشتی آزاد از مکبث و زخم کاری ۲ با نگاهی به داستان هملت ساخته شده بود. در این فصل هم با داستان‌های جدیدی مواجه خواهیم شد و هم چهره‌های تازه‌ای پا به سریال می‌گذارند. فصلی که آبستن اتفاق‌های زیادی است…

اما اگر از زمان پخش این سریال می‌خواهید بدانید، باید اطلاع دهیم که این سریال محبوب از جمعه ۲۵ خرداد ساعت ۸ صبح از فیلیمو پخش می‌شود. تعداد قسمت های این فصل را در همین صفحه خواهید خواند.

لازم است بدانید همانند فصل دوم که زخم کاری؛ بازگشت نام داشت، فصل سوم زخم کاری با عنوان انتقام شناخته خواهد شد…

در ضمن فیلم سینمایی زخم کاری ۲ (که خلاصه‌ای است از اتفاقات این فصل) در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌گیرد تا مقدمه‌ای باشد برای پخش زخم کاری جدید در سال ۱۴۰۳. همراه ما در فیلیموشات باشید، تا زمان پخش زخم کاری…

فهرست بازیگران و عوامل زخم کاری؛ انتقام

جواد عزتی، رعنا آزادی‌ور، کامبیز دیرباز، الناز ملک، مهراوه شریفی‌نیا، الهه حصاری، سیدجواد هاشمی، عرفان ناصری، پژواک ایمانی، فاطمه مسعودی‌فر، کیومرث مرادی، پانته‌آ قدیریان، علیرضا زمانی‌نسب، حسن میرباقری، مجید پتکی و با معرفی یونس حران‌اف و با حضور افتخاری مهران غفوریان، مجموعه بازیگران و ستاره‌های این فصل جدید زخم کاری هستند.

در فصل سوم زخم کاری، مهدویان خود سرپرستی فیلمنامه را به عهده داشته و بازنویسی نهایی دیالوگ‌ها را با حسین حسنی انجام داده است. تیم نویسندگی و فیلمنامه زخم کاری ۳ (از اقتباس و طرح تا سیناپس و گسترش) عبارتند از؛ میلاد اکبرنژاد، محسن جعفرزاده، میلاد نجفی و اعظم بهروز.

اما دیگر عوامل زخم کاری؛ انتقام عبارتند از؛ فیلمبرداری: هادی بهروز، تدوین: مهدی سعدی، موسیقی: حبیب خزایی‌فر، صدا: مهرشاد ملکوتی و هادی ساعدمحکم، مجری طرح و مدیر برنامه‌ریزی: علی مردانه، طراح صحنه: محمدحسین کرمی، لباس: مریم محمدپور، گریم: شهرام خلج، مدیر پست پروداکشن: زهرا تخت‌کشیان، مدیر تولید: محمدرضا دلنوازی، جلوه‌های ویژه بصری: امین پهلوان‌زاده، جلوه‌های ویژه میدانی: ایمان کرمیان، تیتراژ: محراب مشهدی، منشی صحنه: گل کوشان و عکاس: فتاح ذی‌نوری.
 

چند عکس منتخب و پوستر رسمی سریال زخم کاری ۳

این شما و این پوستر اصلی فصل سوم سریال زخم کاری؛ انتقام.

سرنوشت شخصیت های سریال زخم کاری

اینجا نگاهی می‌اندازیم به سرنوشت کاراکترهایی که در فصل اول و دوم حضور داشتند و برخی کشته شدند و برخی هم داستانشان تا فصل سوم ادامه دارد:

مالک مالکی | جواد عزتی

مالک مالکی | جواد عزتی

داستان حول محور شخصیت مالک مالکی می‌گذرد. جوانی زیاده‌خواه که طمع در پایان فصل یک کار دستش داد و خانواده‌اش را در معرض نابودی قرار داد. مالک در پایان فصل در انتقام عجیب به دست معشوق سابقش (منصوره) با چاقو زخمی شد  و در آغاز فصل دوم شاهد بودیم که توسط ناصر ریزآبادی در تابوت گذاشته و در یکی از زمین‌های کشاورزی در شمال کشور به خاک سپرده شد. مالک به کمک دستمالچی از مرگ نجات پیدا کرد و در طول فصل دوم سایه‌ حضورش بر روی تمامی شخصیت‌ها افتاده بود. چنانچه مخاطب در تمامی قسمت‌های فصل دوم منتظر خروش مالک علیه ظلم‌های طلوعی بود اما آنچه که اتفاق افتاد یک غافلگیری جذاب بود. مالک با مرگ پسرش بر سر مزارش حاضر شد و با طلوعی چشم تو چشم شد تا پایان فصل دوم و چشم‌ انتظاری مخاطب برای فصل سوم همچنان با هیجان همراه باشد.

سمیرا | رعنا آزادی‌ور

سمیرا | رعنا آزادی‌ور

سریال زخم کاری یک زن فم‌فتال و فتنه‌انگیز را درون قصه‌اش می‌دید که یک تنه توانست تمامی خانواده ریز‌آبادی را به خاک سیاه بنشاند. سمیرای مشهور و ترسناک و همسر مالک البته در پایان فصل یک به دلیل جنونی که به واسطه شراکت در قتل چند نفر از همکاران مالک به خصوص حاج عمو به او دست داد راهی تیمارستان شد. در آغاز فصل دوم سمیرا با مسعود طلوعی یکی از مهره‌های اصلی پشت پرده هلدینگ ریزآبادی رابطه عاطفی برقرار کرد و در غیاب همسر سابقش سعی کرد با نزدیک شدن به طلوعی خودش و فرزندش را از گزند ریزآبادی‌ها در امان نگه دارد. اگرچه پایان فصل دوم اتفاقات طور دیگری رقم خورد و با بازگشت مالک همه معادلات سمیرا به هم ریخت. اما باید منتظر فصل سوم و ادامه سرنوشت این شخصیت باشیم.

مسعود طلوعی | کامبیز دیرباز

مسعود طلوعی | کامبیز دیربازمسعود طلوعی یکی از شخصیت‌های در سایه در فصل اول بود که فقط نامی از آن به گوش می‌رسید. این شخصیت در فصل دوم تبدیل به یکی از مهره‌های اصلی پیشبرد درام شد به طوری که نشان داد حضور او و قدرتی که دارد می‌تواند تمامی آنچه که هلدینگ ریزآبادی دارد را مدیریت کند. طلوعی یکی از افراد با نفوذ و ریاکاری است که نمونه‌های آن را در دستگاه‌های دولتی زیاد دیده‌ایم. آدمی که در ظاهر هیچ کاره است و یک خیریه برای کمک به افراد ناتوان دارد ولی در پشت پرده تمامی قدرت را در دست گرفته است. تقابل این شخصیت جذاب با مالک در پایان فصل دوم سریال زخم کاری نوید یک فصل پر هیجان را به مخاطب در فصل سوم می‌دهد.

سیما | الناز ملک

سیما | الناز ملکیکی از شخصیت‌های متفاوت و جذاب فصل دوم سریال زخم کاری سیما با بازی الناز ملک بود. شخصیتی متفاوت و یکی از زنان جاه‌طلب که دقیقا نقطه مقابل سمیرا بود. سیما همسر دوم شفاعت بعد از مرگ همسر اولش بود و دشمن شماره یک طلوعی به شمار می‌آمد. زنی که سعی می‌کرد از فرزندان شوهرش مراقبت کند اما بعد از مرگ خودخواسته شیدا دیگر تبدیل به یکی از خونخواهان او شد و حالا در فصل سوم تقابل او با طلوعی و احتمالا همدستی‌اش با مالک می‌تواند به جذابیت‌های سریال بیفزاید.

میثم | مرتضی امینی‌تبار

میثم | مرتضی امینی‌تبارفرزند ارشد مالک که در فصل اول گرفتاری‌های زیادی را پشت سر گذاشت و پس از مرگ مائده که عاشقانه او را دوست داشت درگیر زندان در دوبی شد در فصل دوم تبدیل به شخصیت اصلی سریال شد که سعی کرد جانشین پدرش مالک در هلدینگ باشد. اما میثم با عشقی که نسبت به دختر شفاعت یعنی شیدا ابراز کرد خودش را گرفتار خشم و کینه شفاعت و طلوعی کرد و در نهایت هم در پایان فصل دوم به دست برادر شیدا به طرز فجیعی کشته شد.

پانته‌آ | مهراوه شریفی‌نیا

پانته‌آ | مهراوه شریفی‌نیاپانته‌آ از آن شخصیت‌هایی بود که حضورش در فصل دوم چندان پرررنگ نبود و کارگردان او را برای نقش‌آفرینی در فصل سوم به داستان اضافه کرده است. پانته‌آ وارث جدید ریزآبادی‌ها و خواهرزاده خان عمو بود که سالها در خارج زندگی می‌کرد و حالا با ورودش به داستان سعی می‌کند اموال ریزآبادی‌ها را که بعد از مرگ منصوره و ناصر بی صاحب مانده است را مدیریت کند.

رضا شفاعت | مهران غفوریان

رضا شفاعت | مهران غفوریانشفاعت دست راست طلوعی است. فردی با نفوذ که سعی می‌کند تمامی کارهای پشت پرده طلوعی را رتق و فتق کند. رضا شفاعت هم با طلوعی رفیق است و هم به یک نحوی می‌توان او را جان‌نثار طلوعی دانست. شخصیت مرموز شفاعت البته در پایان فصل دوم قربانی تقابلش با میثم شد و در یک حادثه رانندگی کشته شد. مرگ او فرصتی به طلوعی داد تا فرزندش را علیه میثم بشوراند و انگیزه قتلی فجیع را ایجاد کند.

شیدا شفاعت | نگار نیکدل

شیدا شفاعت | نگار نیکدلشیدا معشوقه جدید میثم بود. دختر رضا شفاعت که تفکر و نگاهش به زندگی با پدرش متفاوت بود. او میثم را فارغ از آنکه او فرزند مالک است و بدون توجه به حاشیه‌های زندگی‌اش دوست داشت و تلاش می‌کرد تا در کنار او باشد و حتی در ماجرای قتل پدر میثم و قاتل بودن طلوعی او را همراهی کند. اما در نهایت به خاطر مرگ پدرش در ماجرای تصادف شیدا دچار افسردگی شد و خودکشی کرد تا میثم باز هم در فصل دوم داغ از دست دادن کسی را ببیند که دوستش داشت.

شهریار شفاعت | سهند جاهد

شهریار شفاعت | سهند جاهدشهریار فرزند ارشد رضا شفاعت بود که در ماجرای مرگ پدر و خواهرش دشمن شماره یک میثم به شمار می‌رفت که در نهایت او را در ویلای شمال با چاقو کشت. البته شهریار خودش هم زخمی شد اما هنوز معلوم نیست که او مرده است یا برای فصل سوم هم نقشش ادامه دارد.

فرناز طلوعی | پانته‌آ قدیریان

فرناز طلوعی | پانته‌آ قدیریانفرناز دختر مسعود طلوعی یکی از دختران مستقل داستان است که اگرچه به پدرش علاقمند است اما سعی می‌کند در ماجرای رابطه طلوعی و سمیرا به پدرش نیز هشدار بدهد. فرناز هم یکی از شخصیت‌هایی است که به فصل سوم پا می‌گذارد و احتمالا قصه‌ای متفاوت خواهد داشت.

کیمیا | الهه حصاری

کیمیا | الهه حصاریکیمیا در فصل اول نشان داد یکی از زنان تاثیرگذار در زندگی مالک و ریز‌آبادی‌ها است. کیمیا پس از آنکه سعی کرد به مالک نزدیک شود و به واسطه رابطه عاطفی که برقرار کرده است مالک را سرکیسه کند، با سمیرا آشنا شد و سمیرا او را از ادامه این رابطه بر حذر داشت. در فصل دوم او کاراکتری دلسوز برای خانواده مالک بود و سعی می‌کرد میثم و سمیرا را راهنمایی کند و آنها را از طلوعی دور کند. در فصل سوم و با بازگشت مالک، نقش او پررنگ‌تر می‌شود؟

فرنهادزاده | امیر دژآکام

فرنهادزاده | امیر دژآکامفرنهادزاده یکی از شخصیت‌های منفی سریال بود که در نقش ضد قهرمان در مقابل طلوعی ایستاده بود. تقابل او با طلوعی در قامت دو فرد با نفوذ در دستگاه‌های دولتی که رقابتی سخت در تصاحب پروژه‌های بزرگ دارند یکی از موتورهای محرک داستان در فصل دوم بود. البته طلوعی دیگر توان رقابت با فرنهادزاده را نداشت و برای همین تصمیم به حذف او گرفت و او را در مطلب دکتر منفجر کرد!

حسام فرنهادزاده | سهیل قنادان

حسام فرنهادزاده | سهیل قنادانحسام فرزند ارشد فرنهادزاده و وارث ثروت و دارایی او یکی از شخصیت‌هایی بود که سرنوشتش به فصل سوم موکول شد. او که در ابتدای فصل دوم یک شخص مفلوک و بی دست و پا بود در پایان فصل دوم با نجات دادن سمیرا و سپردن تفنگ شاه‌کش به او برای انتقام گرفتن از طلوعی شخصیت متفاوتی از خودش نشان داد که می‌تواند در فصل سوم نیز حضور پررنگی داشته باشد.

دستمالچی | سیدجواد هاشمی

دستمالچی | سیدجواد هاشمیدر فصل دوم زخم کاری مشخص شد دستمالچی یکی از مهره‌های امنیتی است که برای گرفتار کردن مفسدان دانه درشت اقتصادی از جمله طلوعی و تمامی شرکایش سعی کرده است به آن‌ها نزدیک شود. دستمالچی در فصل دوم مالک را که زنده به گور در تابوت بود از مرگ نجات داد و تلاش کرد تا مالک به زندگی عادی بازگردد و در عوض در ازای آن مالک هم دست تمامی عوامل فساد را رو کند و به نیروهای امنیتی و قضایی کمک کند.

منصوره ریزآبادی | هانیه توسلی

منصوره ریزآبادی | هانیه توسلیمنصوره دختر یکی یکدانه خانواده ریزآبادی که به واسطه علاقه‌اش به مالک پس از مرگ پدرش به ایران آمد و کارهای شرکت را در دست گرفت در پایان فصل یک وقتی متوجه خیانت‌های مالک به او و خانواده‌اش می‌شود او را با چاقو مجروح می‌کند تا به قول انتقامی درخور آنچه با او شده، بگیرد. منصوره یکی از مهره‌های اصلی داستان زخم کاری یک بود که در فصل دوم و در همان قسمت‌های نخستین خبر خودکشی و مرگ او در یکی از کشورهای همسایه منتشر شد. منصوره به دستور طلوعی از بازی حذف شد چون تا وقتی زنده بود تلاش کرد برخی نکته‌ها را درباره چگونگی مرگ مالک به گوش پسرش میثم برساند.

ناصر ریزآبادی | سعید چنگیزیان

ناصر ریزآبادی | سعید چنگیزیانپسر خانواده ریزآبادی که به واسطه نبود اعتماد از سوی پدرش هیچ‌گاه جدی گرفته نشد و پس از مرگ دخترش دشمن اصلی مالک به حساب می‌آید و حتی در ماجرای چاقو زدن منصوره به مالک نیز حضور داشت. ناصر در فصل دوم تبدیل به یک موجود مستاصل و بیمار شده بود که به خاطر ماجرای قتل مالک مدتی هم در زندان بود و وقتی هم که به قید وثیقه آزاد شد گرفتار مواد مخدر شده بود. در نهایت به خاطر تهدید‌هایی که پسر مالک را کرد مورد خشم و غضب سمیرا قرار گرفت و به کمک طلوعی و دستیارش شفاعت با آمپول هوا ناصر را کشتند.

خلاصه قسمت به قسمت فصل اول زخم کاری

نعمت ریزآبادی | سیاوش طهمورث

نعمت ریزآبادی | سیاوش طهمورثحاج عمو و یا همان نعمت ریزآبادی بزرگ خاندان بود که در همان قسمت‌های نخست با توطئه سمیرا و مالک به قتل رسید و مالک توانست با پس ندادن فروش محموله نفتی ثروت زیادی را به جیب بزند. مرگ حاج عمو نقطه عطف داستان سریال زخم کاری بود و با اینکه حضور کوتاهی در سریال داشت اما داستان هنوز هم حول شخصیت او می‌چرخد.

اخوان | عباس جمشیدی‌فر

اخوان | عباس جمشیدی‌فروکیل طمع‌کار و خائن ریزآبادی‌ها که در ماجرای دشمنی مالک با خاندان ریزآبادی سمت مالک ایستاد اما در یک محاسبه اشتباهی وقتی طمع کرد تا مدارک را به مالک ندهد درگیر رابطه پنهانی با کیمیا می‌شود و با فیلم رابطه نامشروع او را تهدید به پس دادن مدارک می‌کنند. اخوان در یک نقشه از قبل طراحی شده توسط ناصر و دایی‌اش در خارج از کشور به قتل می‌رسد تا پرونده او در این سریال بسته شود تا مالک بیش از پیش تنهاتر شود.

احمد مظفری | کاظم هژیرآزاد

احمد مظفری | کاظم هژیرآزادمظفری دیگر متحد مالک در پروژه کودتا علیه خانواده ریزآبادی بود. رفیق صمیمی حاج عمو که عاشق چایی بود و پس از مرگ حاج عمو به سمت مالک تمایل پیدا می‌کند و با او نسبت به چپاول دارایی‌های ریزآبادی‌ها همدست می‌شود. هرچند ناصر و دایی‌اش به او هم رحم نمی‌کنند و در همان سفری که اخوان را به قتل می‌رساند، پرونده مظفری را هم می‌بندند.

مظفر میرلوحی | منوچهر علیپور

مظفر میرلوحی | منوچهر علیپورمظفر برادر همسر نعمت ریزآبادی و دایی ناصر و منصوره است. او در سریال تنها وفاداران ریزآبادی‌ها است که به خوبی تا پایان تصمیم‌گیری آن‌ها کنار خانواده می‌ماند و در نهایت هم در ماجرای انتقام‌های ناصر و به قتل رساندن مظفر و اخوان به خواهرزاده‌اش کمک می‌کند. آیا او را در فصل دوم زخم کاری و در کنار منصور دوباره می‌بینیم؟

مائده ریزآبادی | سارا حاتمی

مائده ریزآبادی | سارا حاتمیمائده دختر ناصر بود که عشق و علاقه‌اش به میثم باعث شد در قسمت‌های پایانی سریال تصمیم به خودکشی بگیرد. مائده در تمامی اتفاق‌هایی که بر سر خانواده‌اش افتاد ناظر بود و در ماجرای حمله مالک و به قتل رساندن خدمت‌کار خانه در صحنه حضور داشت و برای همین قبل از آنکه خودکشی کند دچار بیماری روانی شده بود.

نجفی | مهدی زمین‌پرداز

نجفی | مهدی زمین‌پردازنجفی یکی از هم ولایتی‌های ریزآبادی‌ها بود که در ماجرای قتل حاج عمو یکی از شاهدان به حساب می‌آمد. فردی طمع‌کار و عیاش که هم به واسطه نزدیکی‌اش به ریزآبادی‌ها به نان و نوایی رسیده بود و هم سعی می‌کرد در دایره قدرت خاندان ریزآبادی به مراتب بالاتری برسد. برای همین ماجرای به قتل رسیدن حاج عمو را دستمایه‌ای قرار داد تا مالک را تلکه کند. مالک که حضور نجفی را خطری برای خودش می‌دید کریم یکی از کارگران شرکت که به خاطر دعوای ناموسی از شرکت اخراج شده بود را تحریک می‌کند تا نجفی را به بهانه ارتباط داشتن با همسر سابقش به قتل برساند. کریم هم که به دنبال مقصری برای نابودی زندگی‌اش می‌گشت نجفی را در مقابل خانه‌اش با چاقو کشت.

کریم | امیرحسین هاشمی

کریم | امیرحسین هاشمیکریم یکی از کارگران شرکت ریزآبادی‌ها بود که اعتیادش به مواد مخدر باعث شده بود زندگی‌اش از بین برود. کریم از شرکت ریزآبادی‌ها اخراج شده بود و همسرش از او جدا شده و حضانت دخترش را نیز به دست گرفته بود. زندگی کریم رو به تباهی بود و اجازه دیدن دخترش را هم نداشت. پس از آنکه مالک او را به کار می‌گیرد تا نجفی را از سر راهش حذف کند کریم دیگر به یک قاتل سریالی تبدیل شده بود که بعد از قتل نجفی به سراغ شوهر جدید همسر سابقش رفته و او را نیز می‌کشد. کریم که خیلی افسارگسیخته شده بود و امکان داشت مالک را دچار مشکل کند به دست مالک به فجیع‌ترین شکل به قتل می‌رسد و جنازه‌اش سوزانده می‌شود.

هانیه مالکی | مه‌یاس پازوکی

هانیه مالکی | مه‌یاس پازوکیهانیه دختر کوچک مالک بود که تمام امید و آرزوی مالک در وجود او شکل گرفته بود. اما هانیه سرنوشت تلخی پیدا می‌کند و به خاطر جنون سمیرا جانش را در کودکی از دست می‌دهد. سمیرا که به خاطر قتل حاج عمو دچار اوهام شده بود و به بیماری روانی مبتلا بود در سفری به شمال این جنون نمود بیشتری پیدا کرد و در راه بازگشت به خانه در تصادفی سهمگین دخترش را از دست داد.

دختر پیشگو | نیوشا علیپور

دختر پیشگویکی از کلیدی‌ترین شخصیت‌های سریال زخم کاری دختر پیشگویی است که مالک به واسطه حرف‌های او تصمیم‌های عجیب و غریب می‌گیرد. این دختر کولی در رمان محمود حسینی‌زاد هم حضور دارد. البته در رمان حسینی‌زاد شخصیت کولی و پیشگو پررنگ‌تر است اما در سریال در چند مقطع مختلف به سراغ مالک می‌آید. شوریدگی مالک در قسمت‌های پایانی سریال ربط مستقیمی به این دختر پیشگو دارد. در فصل دوم نیز میثم با دختر پیشگو ملاقات داشت و این نشان می‌دهد که فیلمساز هنوز هم به نکته‌های داخل رمان وفادار است.

]]>
Tue, 23 Jul 2024 21:54:58 +0330 مدیر مسئول
15 فیلم برتر تاریخ سینما؛ لیستی که نباید از دست داد https://sahandkhabar.ir/15-فیلم-برتر-تاریخ-سینما-لیستی-که-نباید-از-دست-داد https://sahandkhabar.ir/15-فیلم-برتر-تاریخ-سینما-لیستی-که-نباید-از-دست-داد در طول تاریخ سینما، بسیاری از فیلم‌ها توانسته‌اند علاقه‌مندان هنر و سینما را جلب کنند و به عنوان برترین فیلم‌های تاریخ شناخته شوند. این فیلم‌ها با داستان‌های شگفت‌انگیز، بازیگری عالی، کارگردانی استثنایی و ارزش هنری خاص، توانسته‌اند تأثیر زیادی بر روی صنعت سینما و تماشاچیان داشته باشند. در این مقاله، به بررسی فیلم‌های برتر تاریخ می‌پردازیم و نقش آن‌ها در بهبود صنعت سینما را مورد بررسی قرار می‌دهیم. این فیلم‌ها از دهه‌های گذشته تا به امروز، همه رکوردهای فروش را شکسته‌اند و به عنوان نمونه‌های بارزی از هنر و خلاقیت سینمایی محسوب می‌شوند.

اگر دنبال لیست جدید تر و به‌روزتری از بهترین فیلم های تاریخ سینما هستید، سایت فیلم تو سریال لیست کاملی از این مقاله با جزئیات بیشتر در اختیار شما قرار داده است.

The Godfather (1972)

فیلم «پدرخوانده» به‌عنوان یک شاهکار فیلم‌سازی به‌شمار می‌آید و از محبوبیت بسیاری برخوردار است. در این فیلم، داستان دون ویتو کرلئونه که بعد از مرگ پدرش به‌دنبال پیشرفت در زمینه فعالیت‌های تبهکاری است را دنبال می‌کنیم. مایکل کورلئونه نیز فرزند دون ویتو است که بعد از کشتن پدرش تصمیم به ادامه‌ی کارهای پدرش و دفاع از خانواده‌اش را می‌گیرد. این فیلم، به دلیل بازیگری های برجسته و کارگردانی روایت جذاب، به عنوان یکی از برترین فیلم‌های تاریخ در نظر گرفته می‌شود.

The Shawshank Redemption (1994)

این فیلم به دوندگی و بی‌عدالتی در سیستم زندانیان و اسارت دائمی آن‌ها می‌پردازد. در این فیلم، اندی دوفرین، یک بانکدار غیرعادی با اندیشه‌های بسیار انقلابی، به دلیل اتهاماتی که برای او بوجود آمده، به زندان فرستاده شده است. در زمانی که وارد زندان می‌شود، با ردیفی از مشکلات و بدبختی‌ها مواجه می‌شود اما با کمک دوستی‌هایی که در زمان دوندگی‌اش با آن‌ها آشنا می‌شود، توانست به رابطه‌ای محکم دوستانه با داستانی پراز امید و جان‌فشانی دست پیدا کند.

Schindler's List (1993)

فیلم «لیست شیندلر»، درباره‌ی یک تاجر غیریهودی آلمانی به‌نام اوسکار شیندلر است؛ یک بازرگان پیشرو و دارای پول فراوان که زمان جنگ جهانی دوم در لهستان زندگی می‌کرد. او با تلاش و قدرت مختصری، تجهیزات و نیروی کاری لازم برای تولید نیازمندی‌های نظامی نازی‌ها را پیدا کرد و با همکاری چند یهودی، برای 1200 نفر امنیت فراهم کرد.

The Lord of the Rings: The Return of the King (2003)

این فیلم، سومین قسمت از سه‌گانه «ارباب حلقه‌ها» است و داستان پایانی از نبرد میان نیروهای نیازمندی و نیازها را به تصویر می‌کشد. در این فیلم، نفرین جاودانه سورون و ماجراجویی‌های شخصیت‌هایی همچون فرودو، سام، آراگورن، لگولاس، گیملی و خود سوروم با بازیگری‌هایی برجسته همراه بوده است. با بازیگری و کارگردانی ممتاز، این فیلم توانسته است به عنوان برترین فیلم‌هایی که تاکنون ساخته شده‌اند، به شمار بیاید.

Star Wars: Episode IV - A New Hope (1977)

فیلم «جنگ ستارگان: امید جدید»، به عنوان یکی از برترین فیلم‌های نیمه اول قرن بیستم محسوب شده است. در این فیلم، تلاش‌های لوک سای‌واکر برای نجات امپراتوری از معصومیت جنگی را دنبال می کنیم. بازیگری زیبا و هیجان‌انگیز، کارگردانی تخیلی و هنری، طراحی خاص صحنه‌ها و کاراکترها و استفاده از فرمول اصلی هنر و علم سینما این فیلم را به یکی از برترین فیلم‌های تاریخ تبدیل کرده است.

Forrest Gump (1994)

داستان فیلم «فارست گامپ» در مورد زندگی یک دانش‌آموز به نام فارست گامپ است که با ایمان به خود، با حفظ آرزوهایش به بالاترین درجات و موفقیت‌های نسبتا جالب و مبهمی دست می‌یابد. این فیلم، در سال 1995، به عنوان برترین فیلم سال، موفق به دریافت جایزه اسکار شد و امروزه همچنان در بین برترین فیلم‌های تاریخ سینما قرار دارد.

Goodfellas (1990)

فیلم «دوستان خوب» در مورد افراد مجرمی است که در دهه 1960 در نیویورک با برخی خلافکاران هالیوود آشنا شده‌ اند. در طول فیلم نشان داده می‌شود که چگونه این مجرمان به طور کلی در بوروی کوئینز تحت نظارت پلیس هستند و اینکه چگونه هویت افراد تغییر پیدا می‌کند اما تلاش می کنند تا به هر قیمتی همدیگر را حفظ کنند.

The Dark Knight (2008)

«The Dark Knight» درسال 2008 و به کارگردانی کریستوفر نولان ساخته شده است. در این فیلم، بتمن به گونه‌ای برای مبارزه با جرم و جنایت در شهر گاتهام به تصویر کشیده شده و تصویری تیره و روان دارد. این فیلم با نوآوری بازی جوکر با بازی برجستهِ هیث لجر از فیلم های پربازدیدی عنوان شده است.

One Flew Over The Cuckoo's Nest (1975)

بازیگری برجسته جک نیکلسون در نقش رندال پاتریک مک مورفی، از جمله دلایلی بود که این فیلم در طول سال دست یافت به سه شکل مورد تشویق قرار گرفت. داستان فیلم نیز در مورد کارکنان و بیماران یک بیمارستان روانی بود و نشان می‌داد که این برنامه به چه دلایلی اجرا می‌شود.

A Clockwork Orange (1971)

«A Clockwork Orange» یک فیلم در سبک علمی-تخیلی و درام است که در سال 1971 اکران شد. بازیگرانی مانند مالکوم مک‌دوول، پاتریک ماگوهان و وارن کلارک بازی می‌کنند. داستان در مورد «آلکس» است که یک متخلف جوان است. او به زور و با همکاری با دوستانش روزهای زیادی را با جلوه دادن خشونت و تباهی در سر می‌گرداند.

Fight club

فیلم «باشگاه مبارزه» داستان یک کارمند به نام جک را به تصویر می کشد که برای رسیدن به رویای خود، در یک باشگاه مخفی، به عنوان یک مبارز شرکت می کند. این فیلم به دلیل تاکید بر مفهومی خلاقانه و نوع روایت آن، به عنوان یکی از فیلم هایی است به یک درس منحصربه فرد در تاریخ سینما تبدیل شده است.

La la land

فیلم لالا لند داستان عشقی را به تصویر می کشد که در جریان آن دو نفر به نام های میا و سباستین همدیگر را پیدا می کنند. به دلیل بازی قوی و ترکیب آن با موسیقی، بسیاری از مردم نام لالا لند را جزء بهترین فیلم ها در دهه گذشته می دانند.

The Social Network

این فیلم درام به کارگردانی دیوید فینچر، داستان شخصیت مارک زاکربرگ موسس فیسبوک را روایت می‌کند. این فیلم با بازی جاستین تیمبرلیک، آرون سورکین و جسی آیزنبرگ، جوایز بسیاری کسب کرده است.

The Matrix

این فیلم علمی- تخیلی با بازی کیانو ریوز، به بررسی سوالات فلسفی درباره‌ی واقعیت انسان‌ها می‌پردازد. این فیلم با خلاقیت فوق‌العاده در تولید و تصویرسازی جهان دیجیتال، مجموعه‌ی جوایز اسکار در سال ۲۰۰۰ را برای بهترین ویژوال افکت و... به دست آورد.

The Grand Budapest Hotel

این فیلم یک کمدی درام به کارگردانی وست آندرسون با بازی رالف فای‌نز، تونی روک، ایدریس البا و ویلم دفو است. این فیلم داستان شکست امپراتوری هتل‌داری سرودناباد را بازگو می‌کند و با شخصیت‌های مرموز و سرگرم‌کننده خود، حلقه‌ی داستان را پیچیده می‌کند.

جمع بندی

از لیست فیلم‌های برتر تاریخ که در این مقاله بررسی شد، مشخص است که هر کدام از این آثار در دسته‌ای خاص از نظر هنری و تأثیرگذاری قرار می‌گیرند. این فیلم‌ها از ابتدا تا انتها داستان‌هایی فراموش نشدنی ارائه می‌دهند و توانایی خلق یک جهان درونی برای تماشاگران خود را دارند. بازیگری برجسته، کارگردانی استثنایی و داستان‌هایی که بر اساس آنها ساخته شده‌اند، تماماً عواملی هستند که این فیلم‌ها را تبدیل به آثاری بی‌نظیر می‌سازند.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن سهند خبر را نصب کنید.

]]>
Tue, 23 Jul 2024 21:31:23 +0330 مدیر مسئول
معرفی،نقد، تحلیل و بررسی فیلم "ذهن زیبا" ران هاوارد https://sahandkhabar.ir/معرفینقد-تحلیل-و-بررسی-فیلم-ذهن-زیبا-ران-هاوارد https://sahandkhabar.ir/معرفینقد-تحلیل-و-بررسی-فیلم-ذهن-زیبا-ران-هاوارد به گزارش سهند خبر، این فیلم در سال ۲۰۰۱ بر اساس کتابی به همین نام نوشتهٔ سیلویا ناسار و به کارگردانی ران هاوارد ساخته شده‌است. بازیگران اصلی آن راسل کرو در نقش جان فوربز نش و جنیفر کانلی در نقش همسر وی هستند.

خلاصه داستان

جان نَش (راسل کرو) از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده و به سمت استادی برگزیده می‌شود. او توانایی خارق‌العاده‌ای در کشف رابطه بین اشکال و اعداد به هم ریخته دارد. ازدواج با آلیشیا (جنیفر کونلی) به زندگی او رنگ و لعابی دیگر می‌دهد تا اینکه ظاهراً ویلیام پارچر (اد هریس) مأمور سیا به سراغش می‌رود و از او می‌خواهد با توجه به استعداد بی‌نظیرش در زمینه فعالیت‌های رمز شکنی به سیا کمک کند اما…

جان فوربز نش ریاضیدان نابغه و برجستهٔ آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد که در سنین جوانی به بیماری روان‌گسیختگی (اسکیزوفرنی) از نوع پارانوئید مبتلا شد. فیلم یک ذهن زیبا  زندگینامه اوست.

فیلم یک ذهن زیبا، در مورد زندگی ریاضی دانی با استعداد، امّا غیر اجتماعی است که پس از پذیرش کار محرمانه رمز گشایی، زندگی اش تبدیل به کابوسی هولناک می شود.

«ذهن زیبا»، سه دوره اصلی زندگی جان نش را به تصویر می کشد: 

دوره اوّل از سال 1948م شروع می شود، زمانی که نش "دانشجوی نابغه جوان پرینستون"، دنیا را از زاویه دید معادلات و ریاضیات صِرف می بیند، دوره ای سرشار از موفّقیت.

دوره دوم زندگی او دوران آشنایی و ازدواج با دانشجوی جوان فیزیک خود، آلیشیا لارد بود، زمانی که اسکیزوفرنی حاد او رخ می نماید و در نهایت، به بستری شدن او برای مدّتی در بیمارستان روانی می انجامد.

دوره سوم نیز دوره ای است که با کمک نیروی اراده قوی و عشق و امید همسرش با بیماری کنار می اید و بار دیگر، به فضای آکادمیک و دانشگاه باز می گردد و در سال 1994م، موفّق به کسب جایزه یادبود نوبل اقتصاد» می شود؛ روندی که حدود چهل سال به طول انجامید.

 

آدام اسمیت "پدر اقتصاد نوین" :

جاه طلبی انفرادی به اهداف مشترک کمک می کنه.

"بهترین نتایج وقتی ظاهر میشن که هر کسی در گروه کاری بکنه که هم برا خودش و هم برا گروه مفید باشه.

زندگی پردرد پرفسورجان نش نابغه ریاضی تا آنجا موردتوجه کارشناسان قرار گرفته که می­گویند:

اگر وی دچار بیماری مخرب شیزوفرنی نمی‌شد می‌توانست به‌عنوان اینشتینی جدید به دنیا معرفی شود.

 او توانایی خارق العاده ای در کشف رابطه بین اشکال و اعداد به هم ریخته دارد. 

 توهمات جان نش فقط محدود به صداهایی بوده که او میشنیده است.

«جان‌نش» نابغه ریاضی جوانی است که در سال 1947 در دانشگاه پرینستون تحصیل می‌کند.

 او تئوری‌های نوآورانه خویش را در این دوران عرضه می‌کند که باعث انقلابی در علوم ریاضی و اقتصاد می‌گردد.

 سه‌سال بعد او استاد این دانشگاه می‌شود و سپس به استخدام پنتاگون درمی‌آید تا در اوایل دهه‌پنجاه و در اوج جنگ‌سرد به مبارزه با جاسوسان روس بپردازد.

 در همین دوران او با «آلیشا» دانشجوی تیزهوش خویش ازدواج می‌کند و صاحب فرزندی می‌گردد، اما به‌زودی توهمات و تصورات مالیخولیایی به او هجوم می‌آورد و دچار بیمار اسکیتزوفرنی و پارانویا می‌شود. 

نبوغ و دیوانگی درهم می‌آمیزد و مرز میان واقعیت خیال و توهم در ذهن او درهم می‌ریزد. او سی‌سال دچار این بیماری و در بیمارستان‌ها بستری می‌گردد تا سرانجام تصمیم می‌گیرد با قدرت اراده خویش مغزش را از نو برنامه‌ریزی نماید و خود را از این بیماری نجات دهد. او نیاز به باور و همکاری آلیشا دارد و چنین است که او به قدرت عشق و اراده خویش نبرد با بیماری را آغاز می‌کند و سرانجام علی‌رغم تمام فشارهایی که در این مسیر متحمل می­شود نامزد دریافت جایزه نوبل می­‌گردد.

فصل یک فصل اشنایی با نش و گرفتن دکترا:

در دانشگاه پرینستون در ماه سپتامبر 1947 آغاز میشود که استاد دانشگاه در حال ارائه مطالب و خوش امد گویی به دانشجویان است.

 به ته کلاس میرسیم در جایی که شخصیت اصلی داستان جان نش در افکار خود فرو رفته است.

در حیاط دانشگاه جان نش در حال گشت دیده میشه و مثل همیشه در افکار خود فرو رفته و درحال کشف نکات ریز ریاضی است. 

او با سایر دانشجویان دانشگاه اشنا می‌شود که مهمترین انها مارتین هانسون است که خیلی با جان نش شوخی میکند.

جان نش به اتاق خود در دانشگاه میرود و مشغول درست کردن اسباب اثاثیه اتاقش میشود که هم اتاقی خیالی او "چارلز هرمن" وارد اتاق می‌شود.

 

سه شخصیت خیالی در ذهن جان نش براثر بیماری اسکیزوفرنیا.

جان نش شروع به کار درباره ریاضیات میکند و با نوشتن راه حل و فرمول ها بر روی پنجره خود دنبال ارائه تز پایان نامه خودش است تا دکترای خود را از دانشگاه بگیرد. که با پیشنهاد هم اتاقی خیالی خود روبرو میشود که او را به یک مقابله تن به تن دعوت میکند که در پشت بام دانشگاه به انجام میرسد.

جان نش در پشت بام شروع به تعریف از خود و نقل خاطرات می کند: 

جان نش: معلم کلاس اول دبستانم به من گفت که من با مغز دو نفر، ولی یه قلب نصفه به دنیا اومدم.

جان نش میگوید من با مردم میانه خوبی ندارم و نمیتوانم زیاد با آنها ارتباط برقرار کنم و آنها نیز من را دوست ندارند.

او دینامیک حاکم و یافتن یک ایده نو به جای ان را دوست دارد و این تنها موردی است که او خودش را از دیگران متمایز میداند و وقت خودش را با سرکلاس رفتن به هدر نمیدهد.

 

جان نش: کلاس درس، ذهن شما را کند می کند و خلّاقیت بالقوّه تان را نابود می سازد.

جان نش:درزندگی یک هدف اصلی واساسی پیدا کنید.

 این تنها راهیه که من خودم رو ازبقیه جدا می کنم.

تنها راهی که برام اهمیت داره.

در حیاط دانشگاه مارتین هانسون و بقیه دانشجویان در حال بازی هستند و ان طرف جان نش در حال بررسی حرکات پرندگان است تا بتواند یک محاسبه عددی در موردشان پیدا کند "الگوریتم پرندگان "

درباره ی الگوریتم پرندگان

یک الگوریتم جستجوی اجتماعی است که از روی رفتار اجتماعی دسته‌های پرندگان مدل شده است.

 در ابتدا این الگوریتم به منظور کشف الگوهای حاکم بر پرواز همزمان پرندگان و تغییر ناگهانی مسیر آنها و تغییر شکل بهینه‌ی دسته به کار گرفته شد. 

ذره ها در فضای جستجو جاری می‌شوند. تغییر مکان ذرات در فضای جستجو تحت تأثیر تجربه و دانش خودشان و همسایگانشان است.

 بنابراین موقعیت دیگر ذرات ازدحام روی چگونگی جستجوی یک ذره اثر می‌گذارد. 

نتیجه‌ی مدل‌سازی این رفتار اجتماعی فرایند جستجویی است که ذره ها به سمت نواحی موفق میل می‌کنند.

ذرات از ازدحام می آموزند وبرمبنای دانش بدست آمده به سمت بهترین همسایگان خود می روند

اساس کار الگوی پرندگان بر این اصل استوار است که در هر لحظه هر ذره مکان خود را در فضای جستجو با توجه به بهترین مکانی که تاکنون در آن قرار گرفته است و بهترین مکانی که در کل همسایگی‌اش وجود دارد، تنظیم می‌کند..

 سکانسی از فیلم ذهن زیبا

جان نش در کنار پنجره ای پر از فرمول های ریاضی نشسته که دوست صمیمی و هم اتاقی خیالی وذهنی  او "چارلز هرمن" از او میپرسد:

 دو روزه که اینجایی داری چیکار میکنی؟ او درجواب میگوید: هانسون دوباره در حال چاپ کردن یک مقاله دیگر است اما من هنوز نمیتونم یک عنوان برای درجه دکترام پیدا کنم.

که دوباره با شوخی دوستش مواجه میشود که میگوید طرف خوب قضیه اینجاست که تو توانستی هنر روی پنجره را اختراع کنی. 

که در هر 3 طرف پنجره سه قضیه مختلف را بررسی کرده است 1. گروهی که در حال بازی فوتبال هستند 2. الگوریتم پرندگان 3. خانمی که درحال تعقیب دزد کیف است.

سکانسی از فیلم ذهن زیبا

استاد دانشگاه به نش میگوید: دوستای تو و همکلاسیهات همشون مقاله هاشون رو منتشر کرده اند اما تو به کلاس ها اهمیت نمیدی و حتی یک مقاله هم منتشر نکرده ای. 

جان از استاد میخواهد که یک ملاقات با انیشتین برای او ترتیب بدهد که استاد او را با منظره ای روبرو میکند که همه در حال اهدای خودکار خود به استادی بودند که به بالاترین رتبه رسیده بود.

 استاد به نش میگوید: من برات متاسفم اما تا بحال سابقه تو ابدا هیچ جایگاهی رو برات تضمین نمیکنه.

 سکانس مرتبط با نظریه بازی و تعادل نش

در یکی از سکانس‌های فیلم یک ذهن زیبا (به کارگردانی ران هاوارد)، جان نَش (با بازی راسل کرو) به‌همراه ۳ نفر دیگر از پسرهای هم‌دانشکده‌ای‌‌اش در یک بار نشسته‌اند که ناگهان ۵ دختر از در وارد می‌شوند. یکی از دخترها بلوند و به‌طور معنی‌داری نسبت به بقیه خوشگل‌تر است. طبیعتاً توجه هر یک از پسرها به او جلب می‌‌شود و همین مسأله جمله‌ای‌ معروف از آدام اسمیت را به یاد پسرها می‌اندازد: «در شرایط رقابتی، پی‌جویی منافع فردی خیر جمعی را در پی دارد.»

 اما نش جوان بعد از کمی فکر، چنان‌که گویی کشف عظیمی کرده باشد فاتحانه اعلام می‌کند که آدام اسمیت اشتباه کرده و تئوری وی احتیاج به بازبینی دارد.

 سپس وی به دوستانش می‌گوید که اگر همه‌مان به‌دنبال دختر بلوند برویم، مانع کار هم می‌شویم و آن‌وقت هیچ‌کداممان نمی‌تواند او را به‌دست بیاورد. لذا پس از آن مجبور می‌شویم که به رفقای او پیشنهاد بدهیم. اما چون هیچ‌کس دوست ندارد دومین انتخاب دیگران باشد، لذا آنها هم به ما بی‌اعتنایی می‌کنند. اما اگر از ابتدا هیچ‌کداممان به‌سراغ دختر بلوند نرویم، نه مزاحم کار هم می‌شویم و نه سایر دخترها را ناراحت کرده‌ایم.

 لذا این تنها راهی است که هر ۴ نفر ما برنده می‌شویم و اگر چه هیچ‌کدام به دختر بلوند نمی‌رسیم، اما حداقل به هر کداممان یکی از سایر دخترها خواهد رسید.

بنا بر تعریف، مجموعه استراتژی‌های اتخاذ شده توسط بازیکنان یک بازی در صورتی تشکیل تعادل نش می‌دهند که “هیچ بازیکنی انگیزه انتخاب استراتژی دیگری را نداشته باشد، اگر سایر بازیکنان به استراتژی خود پایبند باشند”. به عبارت دیگر در تعادل نش استراتژی هر بازیکن، بهترین پاسخ او در مقابل استراتژی اتخاذ شده توسط رقبایش است. لذا اگر فردی به‌صورت یک‌طرفه بخواهد از استراتژی خودش عدول کند، منفعت بیشتری عاید او نخواهد شد. همان‌طور که نش در پایان‌نامه دکترای خودش می‌نویسد:

البته در تعادل نش لزوماً بازیکنان از استراتژی سایر رقبا خرسند نیستند، بلکه استراتژی آنها صرفاً بهترین پاسخی است که می‌توانند در مقابل حرکت سایرین انجام دهند، و لا غیر! تمام قشنگی تعادل نش هم به همین پایداری (Stability) آن برمی‌گردد.

جان نش تئوری خود را با نقل قولی از ادام اسمیت ادامه میدهد «بهترین نتایج موقعی حاصل می‌شوند که هرکس آنچه را که برای خود و گروه بهترین است انجام دهد.».

 او مساله همکاری را در نظریه بازی‌ها گسترش داد و نشان داد که اگر افراد همکاری کنند و نفع گروه را نیز در نظر داشته باشند به بیشترین منافع و سود برای خود و گروه دست می‌یابند.

 با این کار جان به بقیه سوال های بیجوابش در تئوری هایش پی میبرد و میتواند پایان نامه خود را به پایان برساند و تحویل بدهد 

او مهم‌ترین دستاورد علمی‌اش یعنی مفهوم تعادل نش را هم در بخشی از تز دکترایش در زمان تحصیل در دانشگاه پرینستون ارائه کرد.

 استاد دانشگاه با دلگرمی از این پایان نامه استقبال میکند و به او میگوید:

 من خوشحال شدم که تو میتونی هرجایگاهی رو که دوست داشته باشی رو بدست بیاری. و او را به عضویت ازمایشگاههای ویلر درمیارود و از او میخواد که دو عضو برای گروه خود معرفی کند که او سول و بندر دو دوست دیرین خود که همچون خودش ریاضی دان هستند را انتخاب میکند.

چارلز، شخصت ذهنی جان نش پس از آن که فرمولی توسط نش کشف میشود و با تأیید استادش مواجه میشود، در حالی که نش خاموش به نظر میرسد، او در درون نش از شدت شوق سر از پا نمیشناسد، شخصیتی است که نش را به نابغه بودنش تهیج کرده و توانای ها و استعدادهایش را برای نش به ثبوت میرساند. انگیزه های غیر واقعی، ذهنی و حتی توهم گونه ی اوست که باعث میشود نش به نابغه ای بدل شود.

بدیهی است که استراتژی مطرح شده توسط نش در این فیلم یک تعادل نش نیست!

 چرا که با فرض پایبند بودن سایر رقبا به استراتژی‌هایشان هر فرد می‌تواند با تغییر استراتژی خود و رفتن به‌سراغ دختر بلوند نفع بیشتری ببرد.

 در واقع از میان تمام استراتژی‌های موجود، نش در این فیلم دقیقاً دست می‌گذارد بر روی همانی که تعادل نش نیست! 

البته در هیچ‌کجای فیلم به‌صراحت ادعا نمی‌شود که این تعادل نش است. ولی می‌بینیم که جرقه تز دکترای نش از همینجا زده می‌شود. 

البته این بازی تعادل نش دارد. با کمی فکر می‌فهمیم که استراتژی “One for blonde” تعادل‌ نش این بازی است.

 یعنی کافی است یکی از پسرها به‌سراغ دختر بلوند و الباقی به‌سراغ دوستانش بروند. در آن‌صورت هیچ‌کس (چه در ابتدا و چه در ادامه کار) انگیزه از استراتژی خودش را نخواهد داشت. تازه این راه‌حل نه تنها تعادل نش است، بلکه بهینه پارتو هم هست. یعنی “هیچ مجموعه استراتژی دیگری وجود ندارد که در آن بتوان بدون این‌که وضع سایرین بدتر شود وضع فرد یا افرادی را بهبود بخشید”.

هر کدام از پسرها که به سراغ دختر بلوند برود، یک تعادل نش است دیگر!

راه‌حل مسأله نش هم خود به خود اتفاق می‌افتد. این‌که چه کسی سراغ دختر بلوند برود در واقع درون خود جمع معلوم می‌شود. مثلاً کسی که خوش‌تیپ‌تر است، خوش‌قیافه‌تر است، خوش سر و زبان‌تر است… چه می‌دانم، دخترکُش‌تر است!

 یعنی جرج کلونی، تام کروز یا برد پیت جمع است. همیشه او می‌رود سراغ دختر بلوند دیگر، مگر نه؟ این نقطه تعادل کانونی است، چون هم او و هم بقیه همین انتظار را دارند.

نقطه کانونی مسأله نش هم واضح است. اصلاً از همان ابتدای ورود دخترها به بار واضح است. کافی است در فیلم توجه کنیم که دختر بلوند در بدو ورود از چه کسی نمی‌تواند چشم بـردارد.

نظریه بازی ها شاخه ای از ریاضیات کاربردی است که در علوم اجتماعی ومدیریت و به ویژه در اقتصاد، بازاریابی، علوم سیاسی، روابط بین الملل و علوم کامپیوتر مورد استفاده قرار می گیرد. نظریه بازی سعی می کند یک فرمول ریاضی برای مدل سازی یک موقعیت استراتژیک پیدا کند.

نظریه بازی ها در شرایط استراتژیک می تواند به تصمیم گیری ها کمک کند و پیش بینی هایی از وضعیت های موجود کند

طبق نظریات نش، پیروزی در هر موقعیت یا بازی، تنها تابع شانس نیست بلکه اصول و قوانین ویژه خود را دارد. همین تحقیقات، برای نش جایزه نوبل اقتصاد 1994 را به همراه آورد.

اگر فعالیت‌های مختلف مدیریت را در نظر آورید، به‌وضوح مشاهده می‌شود که جوهر تمامی فعالیت‌های مدیریت تصمیم‌گیری است. 

در تعیین خط‌مشی‌های سازمان، در تعیین هدف‌ها، طراحی سازمان، انتخاب، ارزیابی و در تمامی افعال و اعمال مدیریت تصمیم‌گیری جزء اصلی و رکن اساسی است. 

ازاین‌رو آشنایی با شیوه‌ها و روش‌های تصمیم‌گیری و آگاهی از تکنیک‌های اخذ تصمیم برای مدیران بسیار واجد اهمیت بوده و با بهره‌گیری از این شیوه‌ها و ابزارهاست که توانایی مدیران در اخذ تصمیم‌های کارآمدتر و مؤثرتر افزایش می‌یابد.

نظریه بازی‌ها در تلاش است تا موقعیت‌هایی را که در آن منافع افراد در تضاد است مدل سازی کند.

 این موقعیت زمانی پدید می‌آید که موفقیت فرد و تصمیم او وابسته به تصمیم و استراتژی‌هایی است که طرف مقابل انتخاب می‌کند و هدف نهایی نظریه بازی‌ها یافتن استراتژی بهینه برای بازیکنان است.

موضوع از طریق مثال معمای زندانی‌ها "prisoners dellima" بهتر روشن می‌شود. 

معمای زندانی‌ها نشان می‌دهد که چگونه دو نفر در همکاری، برای اینکه خود به سود بیشتری برسند به خودشان ضرر می‌رسانند؛ درحالی‌که می‌توانند هر دو نتایج بهتری به دست آورند.

 این معما به‌این‌ترتیب است: دو نفر که به جرم شرکت در یک سرقت مسلحانه بازداشت شده‌اند، جداگانه مورد بازجویی قرار می‌گیرند و به هرکدام از آن‌ها جداگانه چنین می‌گویند:

اگر دوستت را لو بدهی و علیه او شهادت دهی و او سکوت کند، تو آزاد می‌شوی ولی او به یک سال حبس محکوم خواهد شد.

اگر هر دو یکدیگر را لو بدهید و علیه یکدیگر شهادت دهید، هر دو به سه ماه حبس محکوم خواهید شد.

اگر هیچ‌کدام همدیگر را لو ندهید و سکوت کنید، هر دو به یک ماه حبس محکوم خواهید شد.

در اینجا به نفع هر دو زندانی است که حالت سوم را انتخاب کنند و بنا بر نظریه جان نش آنچه را به نفع خود و گروه است انتخاب کنند، ولی چون هرکدام از آن‌ها تنها به فکر خود و به دنبال کسب بهترین نتیجه برای خود یعنی آزاد شدن است و به‌طرف مقابل نیز اعتماد ندارد دوست خود را لو می‌دهد و هر دو ضرر خواهند کرد؛ که البته حالت منطقی نیز همین است "چون در این مورد استثنایی از تصمیم همدیگر خبر ندارند"؛ یعنی از دید هر زندانی جدای اینکه زندانی دیگر کدام حالت "شهادت یا سکوت" را انتخاب کند برای او بهتر است که شهادت داده و زندانی دیگر را لو دهد، اما نتیجه خلاف این می‌شود و هر دو ضرر می‌کنند که معما در همین‌جا است.

 اگر هر دو از تصمیم هم مطلع بودند و می‌توانستند، با هم همکاری کنند نتیجه بهتری به دست می‌آمد اما چون دو زندانی از تصمیم همدیگر اطلاع ندارند و تنها نفع خود را در نظر می‌گیرند.

هر چقدر بیشتر با این سوال درگیر شویم که چه استراتژی را باید انتخاب کنیم در ادامه مفهوم تعادل نش را بهتر متوجه خواهیم شد.

فرض بر این است که مسئله به گونه ای است که زندانیان همکاری با هم ندارند

تصور کنید شما جای بازیکن۱ هستید، اگر بازیکن ۲ تصمیم بگیرد که در مورد ارتکاب جرم سکوت کند، بنابراین بهتر است که شما خیانت کنید زیرا شما آزاد می‌شوید و او به یک سال حبس محکوم می‌شود و همین طور اگر بازیکن ۲ تصمیم بگیرد که خیانت کند، باز هم تصمیم منطقی برای شما خیانت کردن در مورد ارتکاب جرم است زیرا شما در این حالت به ۳ ماه و در حالت سکوت به یک سال حبس محکوم خواهید شد. 

پس استراژی غالب در مورد تصمیم گیری برای شما خیانت کردن است.

به عنوان زندانی شما بدون شک می‌توانید بگویید که 'مهم نیست که زندانی ۲ چه انتخابی کند، برای من بهتر است که خیانت کنم با این حال، اگر بازیکن دیگر نیز به همین ترتیب عمل کند، سپس شما هر دو خیانت می‌کنید و هر دو در بدترین حالت ممکن به ۳ ماه حبس محکوم می‌شوید؛ بنابراین این تصمیم گیری به ظاهر منطقی منجر به انتخاب احکام بدتر می‌شود.

هر بازی میتواند یک یا چندین تعادل نش داشته باشد.

در اینجا اگر بازیکنی سکوت کند شاید با سکوت بازیکن دیگر بهترین اتفاق ممکن رخ دهد ولی اگر بازیکن رقیب خیانت کند آن بازیکن به خود میگوید کاشکی سکوت نمیکردم.

تعادل نش در واقع  استراتژی  است که هر  بازیکن طوری استراتژیش را  انتخاب میکند که اگر بازی انجام شد دیگر به خود نگوید کاش انتخاب دیگری می کردم

تعادل نش در واقع در نقطه ای رخ می دهد که با فرض ثابت بودن استراتژی دیگر رقبا شما دوست ندارید استراتژی خود را از آن نقطه تغییر دهید.

در واقع تعادل نش آن نقطه ای است که اگر همه ی بازیگرها ترجیح بدهند با فرض ثابت بودن استراتژی بقیه بازیگرها استراتژی خود را تغییر ندهند

به ساده ترین شکل نظریه بازی ها در قالب یک مسئله چنین است :

فرض کنید به همراه دوستتان به بازار رفته اید به منظور خرید میوه، دوست شما در بازار شلوغ، شما را گم میکند. شما دو راه دارید ،همان جا منتظر بمانید دوست شما برگردد یا به محلی بروید که احتمال دارد دوست شما رفته باشد آنجا. 

کدام گزینه بهتر است؟ بستگی به گزینه های دوستتان دارد ! او هم همین 2 انتخاب را دارد و اینجاست که نظریه بازی ها راه حلی برای بازی های دو نفره (شما و دوست تان و بازی پیدا کردن همدیگر) و چند نفره، دارد.

کار مهمی که جان نش انجام داد و تا پیش از او در نظریه بازی‌ها مطرح نشده بود، یعنی آن چیزی که این نظریه آن را کم داشت، مسئله تعادل بود و اینکه هر بازی درنهایت یک تعادل دارد که این تعادل می‌تواند، برد یا باخت باشد. 

البته جان نش مطرح کرد هر بازی می‌تواند هر دو سر برد یا هر دو سر باخت نیز داشته باشد، اما در هر صورت بازی تعادل دارد.

شاید تعادل نش دریک تعامل و تصمیم گیری چندجانبه را بتوان به شکلی ساده شده و البته غیردقیق به این صورت بیان کرد: تعادل نش، در حالتی روی می‌دهد که تمام کسانی که درگیر یک تصمیم گیری هستند، به فرض اطلاع از استراتژی‌های دیگران و علم به اینکه نمی‌توانند استراتژی‌های آنها را تغییر دهند، نتوانند با تغییر استراتژی خود، دستاورد بهتری کسب کنند.

 

سکانسی از فیلم ذهن زیبا

فصل دوم دوران استادی و حل معماها:

در سال 1953 پنج سال بعد از فارغ التحصیلی جان نش از او میخواهند که برای شکستن رمز و فهمیدن معما به پنتاگون برود که او موفق میشود این رمز را بشکند و برای اولین بار فردی را ملاقات میکند که در اینده با او همکاری خواهد کرد.

 

سکانسی از فیلم ذهن زیبا

در دانشگاه دو دوست وهمکار نش به او میگویند که باید سر اولین جلسه تدریس حاضر شوی و با راضی کردن نش او سر کلاس حاضر میشود.

 بر روی تخته معادله ای مینویسد و از دانشجویان میخواهد آن معادله را حل کنند.

نش قادر است هر موضوعی را به یک رابطهء پیچیده ریاضی‌ تبدیل کند،ولی در برابر پیچیدگی روابط اجتماعی تاب نمی‌آورد و گاه از حل مسائل هرچند کوچک زندگی عاجز است.نقطهء اوج این ماجرا در فیلم،لحظه‌ای است که نش در مقام استاد دانشگاه،از دانشجویان انتظار دارد با وجود سروصدای زیاد کارگران ساختمانی و گرمای شدید،به درس توجه کنند.

بخشی‌ از فیلم با ورود قهرمان اصلی آن یعنی آلبوشا،یکی از دانشجویان‌ عکاس،همراه است.او با تقاضایی محترمانه از کارگردان‌ می‌خواهد که کارشان را به بعد موکول کنند. جان نش به شدت‌ تحت تأثیر آلیوشا قرار می‌گیرد. آلیوشا تلمیحی است به قهرمانان‌ داستان برادران کارامازوف داستا یوفسکی.

این رویدادها نشان‌ می‌ددهند که انسان‌ها همیشه نیازمند کسی هستند که آن‌ها را به‌ یاد فطرت پاک خود بیندازد.

در پایان کلاس بیرون از دانشگاه او همان فردی را ملاقات میکند که در پنتاگون با او روبرو شده بود "وییام پارچر".که شخصیتی خیالیست.

ویلیام پارچر از او بابت کاری که در پنتاگون کرده تشکر میکند و او را به انباری میبرد که به گفته نش به او گفته شده است که انباری متروکه است که معلوم میشود انجا جاییست برای تعیین اهداف دشمن و رمز شکنی ها و.....

پارچر از نش میخواهد که با آنها در این مورد همکاری کند و آنها را در شکستن کدها و رمزها کمک کند و بفهمد در روزنامه ها و مجله ها چه کدهایی وجود دارد، آنها را بشکند و به پارچر و بقیه بدهد. 

انها دستگاهی را در دستان نش جاسازی میکنند که برای دادن اطلاعات کدهای امنیتی به پارچر میباشد. همکاری خیالی وبیمارگونه اسکیزوفرنی نش با سازمان‌های امنیتی برای گشودن رمز‌های دشمن شروع می شود.

یکی از اولین شخصیت‌های خیالی که در ذهن نش شکل گرفت هم اتاقی او یعنی چارلز هرمان دانشجوی ادبیات انگلیسی بود. حالا کم کم او با افراد خیالی آشنا می‌شودپارچر که از او می‌خواهند در طول جنگ سرد به دولت در مبارزه با شوروی کمک کند و از بروز فاجعه اتمی جلوگیری نماید.

 وظیفه او شکستن رمزهای دشمن است و این کار کم کم تمام زندگی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد. 

نش وارد دنیای پر رمز و رازی می‌شود که برای دیگران بسیار عجیب است.

آشنایی با آلیشا لاره (همسر آینده)

نش در اتاق خود در حال کار درباره پرونده هایی است که از طرف پارچر به او محول شده است. الیشا لاره وارد اتاق میشود و به نش میگوید: من قضیه و فرمولی که برروی تخته نوشته بودین را حل کردم. نش در جواب میگوید: راه حل شما زیبا است اما درنهایت جواب غلط است. الیشا از نش درخواست یک شام بیرون از دانشگاه میکند و نش هم این درخواست را قبول می‌کند.

شاید داشتن" یک ذهن زیبا" خوب باشد، اما کشف "یک قلب زیبا" موهبت بزرگتری است.

سکانسی از فیلم ذهن زیبا

نش همچنان در حال پی بردن به اسرار و رمز ها در نوشته های مختلف روزنامه ها ومجله هاست و اولین رمزها را پیدا کرده و به مکانی که برای بردن اطلاعات تعیین شده بود، برده و تحویل میدهد.

در حیاط دانشگاه نش درحالی که باز درحال پی بردن به رمزهای روزنامه هاست، دوست قدیمی خود چارلز هرمن را ملاقات میکند که به تازگی حضانت دختر خواهرش را بر عهده گرفته است. نش به او میگوید که از آلیشا خوشش اومده و آیا او با من ازدواج میکند؟ که چارلز از او میخواهد که از الیشا خواستگاری کند و او نیز از الیشا تقاضای ازدواج میکند و با نش عروسی میکند.

 

نش، همچنین برای مدّت زمانی بر این باور بود که جاسوسان روسی، پیام های رمزگذاری شده ای را در صفحه اوّل نیویورک تایمز برای او ارسال می کرده اند.

زمانی که آلیشیا، همسر نش، باردار است، اوّلین علائم بیماری نش پدیدار می شود.

نش بعد ازدواج هم همچنان در حال رمزگشایی است که دچار توهمات و ترس میشود و با الیشا و دیگران بدرفتاری میکند و از همه چیز، چراغ ها، سوت ها و حتی صداهای ماشین ها میترسد و بالاخره این توهمات و ترس های او موجب میشود یک روانپزشک به نام دکتر روسن برای درمان او پیش قدم شود و او را در حیاط دانشگاه گرفته و به بیمارستان روانی مک ارتور منتقل میکند. 

او در بیمارستان باز چارلز هرمن هم اتاقی خود را میبیند که با تعجب دکتر روسن مواجه میشود و به او میگوید کسی اونجا نیست و تو دچار توهم شده ای.

 

الیشا از دکتر روسن میپرسد چه بر سر نش امده است و او جواب میدهد که نش دچار اسکیزوفرنیا شده است. و به الیشا توضیح میدهد که این بیماری احتمالا از زمان دانشگاه در نش بوده است و او از آن زمان برای خود دوستان خیالی وکارهای خیالی جور میکرده و حتی به او میگوید چارلز هرمن هم اتاقی نش وجود خارجی ندارد و با تخیل و خیالات نش به وجود امده است و او در زمان دانشگاه هم اتاقی نداشته است.

در نیمه های فیلم ما با سیلی های یک روانکاو از خواب می پریم. این روان کاو از اوهام می گوید ازاسمها و مکان های خیالی ودر کاراثبات گفته های خود از چیزی به نام مدرک استفاده می کند. او ثابت می کند که جان در تمام دوران تحصیل در پریستول هیچ هم اتاقی نداشته است وشخصی به نام پارچر وجود خارجی ندارد و با همین مدارک از اسکیزو فرنی می گوید.

در فیلم یک ذهن زیبا علام مثبت اسکیزوفرنی در جان نش به خوبی قابل مشاهده است. هذیان و توهمی که در او وجود دارد به بهترین شکل در توصیف کننده این بیماری است. در بخشی از فیلم که جان نش تحت درمان قرار دارد شروع به کندن پوست دست خود می‌کند تا وسیله‌ای را که فکر می‌کند در زیر پوستش کار گذاشته‌اند را خارج کند. این نوع از تفکر نشان دهنده هذیان شدید در فرد است.

با توجه به آنچه که گفته شد و با تماشای فیلم یک ذهن زیبا می‌توان تصور کرد که چرا افراد مبتلا به اسکیزوفرنی حق دارند بیماری خود را نپذیرند و دنیای خود را واقعی بدانند، چرا که آن دنیا برای آن‌ها همانند واقعیت است، همانطور که برای جان نش بود.

 

کابوس اسکیزوفرنی گم کردنه واقعیته،تصورکن یهو متوجه بشی که آدم ها،مکان هاولحظاتی که برات بیشترین اهمیت رو داشتن ،نه ازبین رفتن ونه مردن،بلکه بدتر از اون هرگز وجود نداشتن.

درباره اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی"روان گسیختگی":

مشخصهٔ این بیماری عدم توانایی درک و یا بیان واقعیت است. 

 اسکیزوفرنی دارای انواع مختلفی است. در این اختلال شاهد دو سری از علایم مثبت مانند «هذیان، توهم، گفتار و رفتار آشفته» و دیگری علایم منفی مانند «فقدان عاطفه و هیجان، گوشه گیری، مختل شدن بهداشت فردی، همچنین عجیب و غریب بودن» هستیم.

شایع‌ترین توهم‌هایی که این بیماران به آن مبتلا هستند، توهم‌های شنوایی است، مثلاً بیمار احساس می‌کند گفت‌وگوی دونفر را و یا صدای کسی که غالباً به او دستور می‌دهد را می‌شنود. 

دکتر ازآلیشا همسرنش میخواهد از کارهایی که برای دولت انجام میدهد سر دربیاورد و الیشا با رفتن به اتاق مخصوص خودش در دانشگاه با صحنه ای مواجه میشود که تکه های روزنامه ها برروی دیوارچسبانده شده وکدهایی برروی دیوار از آنها اویزان شده است. 

سول به الیشا میگوید که جان بعد از رمز گشایی نامه ها را به کجا تحویل میداده و الیشا به انجا میرود با صندوق پر از نامه مواجه میشود که تک تک نامه ها حتی باز نشده بودند.

نش در اتاق بیماران و اتاق مخصوص خود دنبال دستگاهی که ولیام پارچر در دستان او کاشته بود میگردد و متوجه میشود آن دستگاه وجود ندارد. دکتر روسن، برای درمان تقریبی جان نش تلاش میکند.

 

سکانسی از فیلم ذهن زیبا

جان نش از بیمارستان مرخص میشود و به خانه خود برمیگردد. او با همه احساس غریبی میکند و موجب ناراحتی الیشا میشود.

جان نش در ادامه از خوردن تمام قرص ها طفره میرود و باز نیز توهمات سراغش می آیند و اولین فردی که سراغ او می آید ویلیام پارچر است و به او میگوید موقعیت تو لو رفته و جای دیگه ای برای انجام ماموریتت پیدا کرده ایم.

نش را به کلبه ای وسط جنگل برده و از او میخواهد باز رمزگشایی را شروع کند. در این بین الیشا به کارهای عجیب نش پی میبرد و با تعقیب او به ان کلبه دست میابد و میبیند نش مشغول همان کار قبلی خود است. توهمات نش بازگشته است. او مجددا چارلز هرمن و مارسی و ویلیام پارچر را ملاقات میکند. او در آخر متوجه موضوعی میشود. متوجه میشود هیچ کدام از این ها در عرض این چندسال بزرگ نشده اند و با درک این موضوع و گفتن این حرف به الیشا و دکتر روسن از آن ها میخواهد که به او اجازه دهند خودش با مشغول کردن ذهن خود به فرمول ها و ریاضیات و توجه نکردن به توهمات آن ها را از ذهن خود بیرون کند.

در ادامه فیلم مارتین هانسون برای نش کلاسی برای تدریس به دانشجویان جور میکند و از او میخواهد که در این کلاس به دانشجویان تدریس کند و نش با شروع کلاس ها و اموزش به آنها به بی اعتنایی به توهمات ادامه میدهد و خود را درگیر پی بردن به معادلات ریاضی و حل آنها مانند قبل در دانشگاه مینماید و آنها را برروی پنجره کتابخانه در جای قدیمی خود مینویسد. جان با این کار خود میتواند به توهمات خود پایان دهد و با بی اعتنایی به آنها خود را درمان کند.

 

او با رفتن به دانشگاه قدیمی خود و ملاقات با رئیس دانشگاه (مارتین هانسون) دوست قدیمی و هم دانشگاهی خود

از او خواهش میکند که به او اجازه دهد در دانشگاه بگردد و بتواند با دانشجویان ملاقات کرده و آرام آرام این توهمات واهی را از ذهن خود بیرون کند. او باز در حیاط دانشگاه برای اطرافیان خود مشکل ساز میشود و با نادیده گرفتن ویلیام پارچر و…. با گفتن کلمات شما واقعی نیستید، توهمی هستید و… موجب ناراحتی میشود.

«جان‌نش» با تئوری‌های نوآورانه خویش باعث انقلابی در علوم ریاضی و اقتصاد می‌گردد. 

سه‌سال بعد او استاد این دانشگاه می‌شود و سپس به استخدام پنتاگون درمی‌آید تا در اوایل دهه‌پنجاه و در اوج جنگ‌سرد به مبارزه با جاسوسان روس بپردازد.

او نیاز به باور و همکاری آلیشا دارد و چنین است که او به قدرت عشق و اراده خویش نبرد با بیماری را آغاز می‌کند و سرانجام علی‌رغم تمام فشارهایی که در این مسیر متحمل می­شود نامزد دریافت جایزه نوبل می­گردد.

زندگی تک بُعدی و سرشار از منطق صِرف ریاضیاتی جان نش، ادامه می یابد تا زمانی که آلیشیا، دانشجوی ریاضیات، وارد زندگی او می شود و بعدی دیگر به زندگی خشک و بی انعطاف او می بخشد. شاید بزرگ ترین شانس نش در موفّقیت غلبه بر بیماری، حضور آلیشیا در تمام مراحل بیماری و کمک های بی شائبه او است که شاید در غیر این صورت، نش در نظریه بازی زندگی شخصی خود، بازنده بود.

نش در نظریه بازی خود عنوان می کند که: هر بازی، هر امری، یک طرف برنده دارد و یک طرف بازنده». نظریه ای که می توان به زندگی خود نش نیز تعمیم داد؛ امّا نه به همان صورتی که خود می گوید؛ بلکه به نحوی مشابه آن، که در بازی زندگی نش، او در عین برنده بودن (نابغه ای بااستعداد و زیرک)، بازنده نیز هست (رفتار نامتعارف و ضد اجتماعی و اسکیزوفرنی).

 بیماری، او را تا مرز باختن و شکست می کشانَد و خود نش برای مقهور و محصور نشدن در دنیای این شخصیت های خیالی ـ ذهنی (ویلیام، چارلز و...) تلاش زیادی می کند؛ امّا همواره موفّق نمی شود و تا حدّ تسلیم شدن نیز پیش می رود، امّا در میان این دو دنیای ذهنی و نیمه واقعی نش، حضور آلیشیا به عنوان همسر و همراه و تنها موجود واقعی دنیای نش .

نش پس از پذیرش بیماری اسکیزوفرنی، نه تنها شخصیتهای ذهنی خود و به خصوص شخصیت نابغه ی خویش (چارلز) را فراموش نمیکند، بلکه با پیگیری آن است که به نوبل دست مییابد.

او تنها پس از پذیرش بیماری اسکیزوفرنی، یاد میگیرد که چگونه با آنها کنار بیاید. نابغه شدن او چیزی نبود که از ابتدا محرز باشد، بلکه آن توهمی بود که نش با جدی گرفتنش، آن را محقق ساخته و به واقعیتی بدل میسازد. نش همچون بسیاری در جهانی که آنها خود پدید نیاورده اند، اسکیزوفرن آفریده شده است. او میتوانست مثل بسیاری تنها یک بیمار اسکیزوفرنی باقی بماند. اما با جدی گرفتن توهمات اش در اسکیزوفرنی است که به نابغه ای بدل شده و آنگاه به افتخاراتی در عرصه ی علم دست مییابد.

قسمت عمده زندگی جان نش در ذهن‌اش می‌گذرد. بنابراین با بی تفاوتی بچه‌اش را در وان حمام می‌گذارد یا جایی که با کروات دوستش بازی‌های نوری می‌کند. این بازیگوشی‌های فضای زندگی او ناشی از درهم‌آمیختگی جنون و نبوغ اوست. 

شاید نبوغ بیش از حد او را به این ورطه انداخته است. زمانی که فیلم را می بینیم ناخود آگاه این پرسش برای ما مطرح می شود که آیا هر یک از شخصیت های ساخته ذهن جان نش جوابی به یک نیاز بیرونی برای او نبوده است. 

نش با اشخاصی ذهنی که در حقیقت هر یک شخصیتهای کم و بیش مستقل و متفاوت درون او هستند، مواجه است.

زمانی که فیلم را می بینیم ناخود آگاه این پرسش برای ما مطرح می شود که آیا هر یک از شخصیت های ساخته ذهن جان نش جوابی به یک نیاز بیرونی برای او نبوده است. 

شخصیت «چارلز» در ذهن او همان بخشی از شخصیت اوست که نش را نابغه دانسته و نش با ایمان آوردن به اندرزها و تأویلهای او در این زمینه، این توهم خود را با دریافت جایزهی نوبل به واقعیت بدل کرده است.

دختر بچه ای که دور و بر نش پرسه میزند همان بخش کودک شخصیت و وجود اوست که هر انسان سالم و متعارفی آن را درون خود دارد. 

 فیلم این کودک درون نش او را به صورت دختری نشان می‌دهد که پر از شور است و چون جان نش نتوانسته است در زندگی‌ واقعی به آن دست یابد،ذهنش وظیفه خلق این انسان جدید را بر عهده می‌گیرد.

 نش به این بخش از شخصیت خود کمتر اجازه بروز داده، چرا که دوران کودکی را کمتر با بازیها و سرگرمیهای کودکانه گذرانده است.

پارچر، شخصی که در ذهن نش مأمور سیا و پل ارتباطی او با پنتاگون تصور میشود، همان بخش مرموز شخصیت هر انسان است که وقتی در گفتگوها و تفکرات درونی خود تصمیم به انتخاب یا رفتاری میگیریم، برحسب شرایط تخمین زده شده از رفتار مخالفان و دشمنانمان اتخاذ میشود، و بدون این که او را به عنوان واقعیتی عینی ببینیم، آن را حقیقی میپنداریم و نمود و اصالت او را در بسیاری از عرصه های فردی و اجتماعی میتوانیم بیابیم. 

همان بخش مرموز و تا حدی واکنشی در مقابل آن چیزی است که شر میپنداریم، به طوری که او مشروعیت تصمیمات و اعمالش را از طریق منفور بودن نیرویی که با آن در مبارزه است میگیرد (که در وجود جان نش، جاسوسان و مأموران شوروی هستند) و عمدتاً چون با ما نیست و مخالف ماست، شر تأویل و پنداشته میشود.

 

سکانس مراسم دریافت جایزه نوبل اقتصاد پرفسور جان نش. 

در سال 1994 توماس کینگه به ملاقات او می آید و به او خبر برنده شدن جایزه نوبل را میدهد.

درطی چندسال گذشته نظریه تعادل شما بنیان اقتصاد مدرن شد.

کاربرد نظریه مذاکره جان نش درمزایده های کمیسیون ارتباطات فدرال در پرونده های ضد انحصار طلبی.

 و او را به جایی میبرد که استادان و پرفسورهای دانشگاه در حال خوردن چای و قهوه هستند. همان جایی که او در دوران دانشگاهی به آنجا رفت و با صحنه دادن خودکار و احترام گذاشتن به فرد خاصی مواجه شده بود. در آن اتاق نش دوباره با صحنه خودکار دادن مواجه میشود. این بار به خود او و تبریک گفتن ها او با خوشحالی به اطراف مینگرد.

جان نش به همه توهمات پایان داده و به آنها بی اعتنایی میکند. جان نش جایزه نوبل را برنده میشود و آن را تقدیم به همسر فداکار خود میکند.

جان نش درمراسم دریافت جایزه نوبل اقتصاد درسال 1994:

 جان نش : «من همیشه به عددها اعتقاد داشتم. به معادله‌ها و منطق که آدم رو به طرف استدلال راهنم? ]]> Fri, 15 Sep 2023 15:35:39 +0330 مدیر مسئول