تجربهنگاری «داستان واکسن»؛ کتابی که یک دستاورد بزرگ را روایت میکند
محمدصالح سلطانی اردیبهشت ۱۴۰۰، در روزهای پرالتهاب کرونا و کمبود جهانی واکسن، امید ایرانیان به توان داخلی دوخته شد. پروژه «کوو ایران برکت» از دل تحریمها و دشواریها قد برافراشت و نخستین واکسن تمامایرانی را به مرحله تولید رساند. این دستاورد، ایران را در جمع شش کشور تولیدکننده واکسن کرونا در جهان نشاند. در همان روزها حضرت آیتالله خامنهای نخستین دُز واکسن برکت را دریافت کردند و آن را نشانهای از یک »افتخار ملی «دانستند. ایشان با قدردانی از دانشمندان و دستاندرکاران پروژه، تأکید کردند باید به واکسن ایرانی احترام گذاشت و اسناد علمی آن منتشر شود. کتاب »داستان واکسن» حاصل تلاشی است برای ثبت همین مسیر پر فراز و نشیب، از جرقه ایده تا تحقق دستاوردی تاریخی. روایتی که نشان میدهد چگونه اعتماد به خود و اراده جمعی، مرزهای علم پزشکی را در ایران جابهجا کرد. به همین مناسبت بخش کتاب KHAMENEI.IR به معرفی این کتاب میپردازد. کرونا نه فقط یک بیماری که یک تجربه جمعیِ سهمگین جهانی بود. همه ملّتها، فارغ از مرزهای سیاسی و اقتصادی، درگیر بحرانی شدند که نه تنها جان آدمها را تهدید میکرد، بلکه سازوکارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را هم زیر سؤال میبرد. در ایران نیز این تجربه با اتفاقهای تازهای گره خورد: تحریمهای دارویی، محدودیت دسترسی به منابع بینالمللی، و بحران اعتماد عمومی به نظام جهانی سلامت که حتی نمیتوانست امنیت محمولههای واکسنِ متعلق به کشورها را تأمین کند. در چنین شرایطی، خبر تولید واکسن «کوو ایران برکت» برای بسیاری از مردم، نشانهای از امکانِ ایستادن روی پای خود بود. کتاب «داستان واکسن» نوشته فردین آریش و محمدصالح سلطانی، کوششی است برای ثبت همین تجربه. نه در قالب یک گزارش رسمی یا مقاله علمی، بلکه به شکل یک روایت مستند. این، داستانی است که میخواهد بگوید چه کسانی و چگونه توانستند در دل یک بحران بیسابقه، پروژهای ملی را به نتیجه برسانند. قصه یک دستاورد این کتاب حاصل ۱۱ مصاحبه است که پس از پیاده شدن مصاحبهها به بیش از ۳۰۰ صفحه رسید و در نهایت با تدوین و ثبت روایی این اثر در ۱۲۴ صفحه و ۹ فصل تنظیم شد. حجم کوتاه اثر نشان میدهد که نویسندگان قصد نداشتهاند وارد جزئیات تخصصی و سنگین شوند، بلکه تمرکز آنها بر «خلق روایت» بوده است. زبان کتاب ساده و از اصطلاحات فنیِ پیچیده خالی است. این انتخاب به خواننده عمومی اجازه میدهد که بدون پیشزمینه علمی، با روند شکلگیری و تولید واکسن همراه شود. اما مهمتر از سادگی، شیوه روایت است. «داستان واکسن» قصه میگوید؛ قصه جلسات اضطراری، قصه آزمایشگاههایی که شب و روز چراغشان روشن بود، قصه کمبود مواد اولیهای که میتوانست پروژه را متوقف کند، قصه عجیب تأمین موش و میمون برای مراحل تحقیقاتی واکسن، و قصه تیمهایی که میان امید و اضطراب در رفتوآمد بودند. این داستان انسانهاست یکی از دستاوردهای اصلی داستان واکسن، تأکید بر «انسانهای پشت پروژه» است. در روایتهای رسمی معمولاً فقط به دستاورد نهایی اشاره میشود اما در این کتاب با تلاشهای شبانهروزی دانشمندان، نگرانیهای خانوادهها، فشارهای مدیریتی و حتی لحظات ناامیدی مواجه میشویم. این لایه انسانی باعث میشود پروژه علمی، از حالت یک فرآیند بیروح خارج و به یک داستان دراماتیک تبدیل شود؛ داستانِ آدمها و نه فقط دادهها. این علاج در وطن بود نباید فراموش کرد که تولید واکسن «کوو ایران برکت» صرفاً یک پروژه علمی نبود. تولید این داروی شفابخش در بستر تحریمها و محدودیتهای جهانی معنا پیدا میکرد. چگونه دشواریهای تأمین مواد اولیه یا تجهیزات، مسیر تولد «برکت» را پر از مانع کرده بود. این یک یادآوری مهم است؛ چون نشان میدهد ایرانیان باید بدون اعتنا به دشواریهای ناشی از تحریمهای ظالمانه، روی پای خود بایستند و قد علم کنند. تجربههایی مثل تولید «کوو ایران برکت» باید در حافظه تاریخی ما ثبت شوند تا یادمان نرود که علاج، در وطن است. کتاب بهنوعی در امتداد ادبیات مقاومت و «روایت پیشرفت» قرار میگیرد؛ ادبیاتی که در ایران پس از انقلاب بارها بازتولید شده است، اما این بار در قالبی بسیار ملموس و در زمان معاصر که هنوز زمان زیادی از وقوعش نگذشته است. از منظر سبک و ژانر، «داستان واکسن» در دسته «مستندنگاری روایی» قرار میگیرد. در سالهای اخیر، جریان تازهای در ایران شکل گرفته که میکوشد رویدادهای مهم معاصر را نه با زبان رسمی و خشک، بلکه با زبان داستانی روایت کند. نمونههای متعددی در حوزههای تاریخی، سیاسی و اجتماعی با این رویکرد منتشر شدهاند که «داستان واکسن» یکی از معدود تجربههای «روایت پیشرفت» در حوزه پزشکی و علمی است. همین جایگاه خاص، ارزش آن را دوچندان میکند. تجربهای از خلق یک نماد برای خودباوری ایرانیان این کتاب در بستر اجتماعی و فرهنگی ایران امروز، معنای خاص خود را دارد. واکسن برکت، فراتر از یک محصول دارویی، به یک نماد تبدیل شد؛ نماد توانایی در شرایط تحریم، نماد ایستادگی در برابر انحصار جهانی، و حتی نماد غرور ملّی. اما همزمان، بحثهای رسانهای متعددی حول این واکسن شکل گرفت. برخی حواشی حول فرایند ساخت واکسن و البته تلاش سازمانیافته دشمنان ایران برای جنجالآفرینی پیرامون این پروژه، واکسن «برکت» را درگیر چالشهایی کرد که کتاب البته کمتر وارد این کشاکشها میشود، اما خواننده امروز بهخوبی میداند که این لایهها در پسزمینه روایت حضور دارند. «داستان واکسن» روایت تولد نخستین واکسن «تمامایرانی» ایرانی را ثبت کند؛ واکسنی که صفر تا صد مراحل تولیدش، از نخستین نمونهبرداریها تا پایان مراحل کارآزمایی در خاک ایران انجام شد و در نهایت مورد اعتماد رهبر انقلاب هم قرار گرفت و ایشان، واکسن «برکت» را برای ایمنی در برابر ویروس کرونا انتخاب کردند. کتاب «داستان واکسن» اگرچه از نظر علمی و تحلیلی کامل نیست، اما ارزش آن در ثبت تجربه انسانی و اجتماعیِ پروژهای است که بهنوعی نماد استقلال علمی ایران شد. آنچه پیش روی ماست نه «گزارش واکسن» است و نه «تحلیل واکسن»، بلکه «داستان واکسن» است. و همین انتخاب عنوان، تمام ماهیت کتاب را توضیح میدهد: روایتی از علم، امید و بحران یا به عبارت بهتر؛ روایت پیشرفت.

به گزارش سهندخبر به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت اله خامنه ای،
محمدصالح سلطانی

اردیبهشت ۱۴۰۰، در روزهای پرالتهاب کرونا و کمبود جهانی واکسن، امید ایرانیان به توان داخلی دوخته شد. پروژه «کوو ایران برکت» از دل تحریمها و دشواریها قد برافراشت و نخستین واکسن تمامایرانی را به مرحله تولید رساند. این دستاورد، ایران را در جمع شش کشور تولیدکننده واکسن کرونا در جهان نشاند. در همان روزها حضرت آیتالله خامنهای نخستین دُز واکسن برکت را دریافت کردند و آن را نشانهای از یک »افتخار ملی «دانستند. ایشان با قدردانی از دانشمندان و دستاندرکاران پروژه، تأکید کردند باید به واکسن ایرانی احترام گذاشت و اسناد علمی آن منتشر شود. کتاب »داستان واکسن» حاصل تلاشی است برای ثبت همین مسیر پر فراز و نشیب، از جرقه ایده تا تحقق دستاوردی تاریخی. روایتی که نشان میدهد چگونه اعتماد به خود و اراده جمعی، مرزهای علم پزشکی را در ایران جابهجا کرد. به همین مناسبت بخش کتاب KHAMENEI.IR به معرفی این کتاب میپردازد.
کرونا نه فقط یک بیماری که یک تجربه جمعیِ سهمگین جهانی بود. همه ملّتها، فارغ از مرزهای سیاسی و اقتصادی، درگیر بحرانی شدند که نه تنها جان آدمها را تهدید میکرد، بلکه سازوکارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را هم زیر سؤال میبرد. در ایران نیز این تجربه با اتفاقهای تازهای گره خورد: تحریمهای دارویی، محدودیت دسترسی به منابع بینالمللی، و بحران اعتماد عمومی به نظام جهانی سلامت که حتی نمیتوانست امنیت محمولههای واکسنِ متعلق به کشورها را تأمین کند. در چنین شرایطی، خبر تولید واکسن «کوو ایران برکت» برای بسیاری از مردم، نشانهای از امکانِ ایستادن روی پای خود بود.
کتاب «داستان واکسن» نوشته فردین آریش و محمدصالح سلطانی، کوششی است برای ثبت همین تجربه. نه در قالب یک گزارش رسمی یا مقاله علمی، بلکه به شکل یک روایت مستند. این، داستانی است که میخواهد بگوید چه کسانی و چگونه توانستند در دل یک بحران بیسابقه، پروژهای ملی را به نتیجه برسانند.
قصه یک دستاورد
این کتاب حاصل ۱۱ مصاحبه است که پس از پیاده شدن مصاحبهها به بیش از ۳۰۰ صفحه رسید و در نهایت با تدوین و ثبت روایی این اثر در ۱۲۴ صفحه و ۹ فصل تنظیم شد. حجم کوتاه اثر نشان میدهد که نویسندگان قصد نداشتهاند وارد جزئیات تخصصی و سنگین شوند، بلکه تمرکز آنها بر «خلق روایت» بوده است. زبان کتاب ساده و از اصطلاحات فنیِ پیچیده خالی است. این انتخاب به خواننده عمومی اجازه میدهد که بدون پیشزمینه علمی، با روند شکلگیری و تولید واکسن همراه شود. اما مهمتر از سادگی، شیوه روایت است. «داستان واکسن» قصه میگوید؛ قصه جلسات اضطراری، قصه آزمایشگاههایی که شب و روز چراغشان روشن بود، قصه کمبود مواد اولیهای که میتوانست پروژه را متوقف کند، قصه عجیب تأمین موش و میمون برای مراحل تحقیقاتی واکسن، و قصه تیمهایی که میان امید و اضطراب در رفتوآمد بودند.
این داستان انسانهاست
یکی از دستاوردهای اصلی داستان واکسن، تأکید بر «انسانهای پشت پروژه» است. در روایتهای رسمی معمولاً فقط به دستاورد نهایی اشاره میشود اما در این کتاب با تلاشهای شبانهروزی دانشمندان، نگرانیهای خانوادهها، فشارهای مدیریتی و حتی لحظات ناامیدی مواجه میشویم. این لایه انسانی باعث میشود پروژه علمی، از حالت یک فرآیند بیروح خارج و به یک داستان دراماتیک تبدیل شود؛ داستانِ آدمها و نه فقط دادهها.
این علاج در وطن بود
نباید فراموش کرد که تولید واکسن «کوو ایران برکت» صرفاً یک پروژه علمی نبود. تولید این داروی شفابخش در بستر تحریمها و محدودیتهای جهانی معنا پیدا میکرد. چگونه دشواریهای تأمین مواد اولیه یا تجهیزات، مسیر تولد «برکت» را پر از مانع کرده بود. این یک یادآوری مهم است؛ چون نشان میدهد ایرانیان باید بدون اعتنا به دشواریهای ناشی از تحریمهای ظالمانه، روی پای خود بایستند و قد علم کنند. تجربههایی مثل تولید «کوو ایران برکت» باید در حافظه تاریخی ما ثبت شوند تا یادمان نرود که علاج، در وطن است. کتاب بهنوعی در امتداد ادبیات مقاومت و «روایت پیشرفت» قرار میگیرد؛ ادبیاتی که در ایران پس از انقلاب بارها بازتولید شده است، اما این بار در قالبی بسیار ملموس و در زمان معاصر که هنوز زمان زیادی از وقوعش نگذشته است.
از منظر سبک و ژانر، «داستان واکسن» در دسته «مستندنگاری روایی» قرار میگیرد. در سالهای اخیر، جریان تازهای در ایران شکل گرفته که میکوشد رویدادهای مهم معاصر را نه با زبان رسمی و خشک، بلکه با زبان داستانی روایت کند. نمونههای متعددی در حوزههای تاریخی، سیاسی و اجتماعی با این رویکرد منتشر شدهاند که «داستان واکسن» یکی از معدود تجربههای «روایت پیشرفت» در حوزه پزشکی و علمی است. همین جایگاه خاص، ارزش آن را دوچندان میکند.
تجربهای از خلق یک نماد برای خودباوری ایرانیان
این کتاب در بستر اجتماعی و فرهنگی ایران امروز، معنای خاص خود را دارد. واکسن برکت، فراتر از یک محصول دارویی، به یک نماد تبدیل شد؛ نماد توانایی در شرایط تحریم، نماد ایستادگی در برابر انحصار جهانی، و حتی نماد غرور ملّی. اما همزمان، بحثهای رسانهای متعددی حول این واکسن شکل گرفت. برخی حواشی حول فرایند ساخت واکسن و البته تلاش سازمانیافته دشمنان ایران برای جنجالآفرینی پیرامون این پروژه، واکسن «برکت» را درگیر چالشهایی کرد که کتاب البته کمتر وارد این کشاکشها میشود، اما خواننده امروز بهخوبی میداند که این لایهها در پسزمینه روایت حضور دارند.
«داستان واکسن» روایت تولد نخستین واکسن «تمامایرانی» ایرانی را ثبت کند؛ واکسنی که صفر تا صد مراحل تولیدش، از نخستین نمونهبرداریها تا پایان مراحل کارآزمایی در خاک ایران انجام شد و در نهایت مورد اعتماد رهبر انقلاب هم قرار گرفت و ایشان، واکسن «برکت» را برای ایمنی در برابر ویروس کرونا انتخاب کردند. کتاب «داستان واکسن» اگرچه از نظر علمی و تحلیلی کامل نیست، اما ارزش آن در ثبت تجربه انسانی و اجتماعیِ پروژهای است که بهنوعی نماد استقلال علمی ایران شد.
آنچه پیش روی ماست نه «گزارش واکسن» است و نه «تحلیل واکسن»، بلکه «داستان واکسن» است. و همین انتخاب عنوان، تمام ماهیت کتاب را توضیح میدهد: روایتی از علم، امید و بحران یا به عبارت بهتر؛ روایت پیشرفت.



کتاب «داستان واکسن» نوشته فردین آریش و محمدصالح سلطانی، کوششی است برای ثبت همین تجربه. نه در قالب یک گزارش رسمی یا مقاله علمی، بلکه به شکل یک روایت مستند. این، داستانی است که میخواهد بگوید چه کسانی و چگونه توانستند در دل یک بحران بیسابقه، پروژهای ملی را به نتیجه برسانند.

این کتاب حاصل ۱۱ مصاحبه است که پس از پیاده شدن مصاحبهها به بیش از ۳۰۰ صفحه رسید و در نهایت با تدوین و ثبت روایی این اثر در ۱۲۴ صفحه و ۹ فصل تنظیم شد. حجم کوتاه اثر نشان میدهد که نویسندگان قصد نداشتهاند وارد جزئیات تخصصی و سنگین شوند، بلکه تمرکز آنها بر «خلق روایت» بوده است. زبان کتاب ساده و از اصطلاحات فنیِ پیچیده خالی است. این انتخاب به خواننده عمومی اجازه میدهد که بدون پیشزمینه علمی، با روند شکلگیری و تولید واکسن همراه شود. اما مهمتر از سادگی، شیوه روایت است. «داستان واکسن» قصه میگوید؛ قصه جلسات اضطراری، قصه آزمایشگاههایی که شب و روز چراغشان روشن بود، قصه کمبود مواد اولیهای که میتوانست پروژه را متوقف کند، قصه عجیب تأمین موش و میمون برای مراحل تحقیقاتی واکسن، و قصه تیمهایی که میان امید و اضطراب در رفتوآمد بودند.

یکی از دستاوردهای اصلی داستان واکسن، تأکید بر «انسانهای پشت پروژه» است. در روایتهای رسمی معمولاً فقط به دستاورد نهایی اشاره میشود اما در این کتاب با تلاشهای شبانهروزی دانشمندان، نگرانیهای خانوادهها، فشارهای مدیریتی و حتی لحظات ناامیدی مواجه میشویم. این لایه انسانی باعث میشود پروژه علمی، از حالت یک فرآیند بیروح خارج و به یک داستان دراماتیک تبدیل شود؛ داستانِ آدمها و نه فقط دادهها.

نباید فراموش کرد که تولید واکسن «کوو ایران برکت» صرفاً یک پروژه علمی نبود. تولید این داروی شفابخش در بستر تحریمها و محدودیتهای جهانی معنا پیدا میکرد. چگونه دشواریهای تأمین مواد اولیه یا تجهیزات، مسیر تولد «برکت» را پر از مانع کرده بود. این یک یادآوری مهم است؛ چون نشان میدهد ایرانیان باید بدون اعتنا به دشواریهای ناشی از تحریمهای ظالمانه، روی پای خود بایستند و قد علم کنند. تجربههایی مثل تولید «کوو ایران برکت» باید در حافظه تاریخی ما ثبت شوند تا یادمان نرود که علاج، در وطن است. کتاب بهنوعی در امتداد ادبیات مقاومت و «روایت پیشرفت» قرار میگیرد؛ ادبیاتی که در ایران پس از انقلاب بارها بازتولید شده است، اما این بار در قالبی بسیار ملموس و در زمان معاصر که هنوز زمان زیادی از وقوعش نگذشته است.
از منظر سبک و ژانر، «داستان واکسن» در دسته «مستندنگاری روایی» قرار میگیرد. در سالهای اخیر، جریان تازهای در ایران شکل گرفته که میکوشد رویدادهای مهم معاصر را نه با زبان رسمی و خشک، بلکه با زبان داستانی روایت کند. نمونههای متعددی در حوزههای تاریخی، سیاسی و اجتماعی با این رویکرد منتشر شدهاند که «داستان واکسن» یکی از معدود تجربههای «روایت پیشرفت» در حوزه پزشکی و علمی است. همین جایگاه خاص، ارزش آن را دوچندان میکند.

این کتاب در بستر اجتماعی و فرهنگی ایران امروز، معنای خاص خود را دارد. واکسن برکت، فراتر از یک محصول دارویی، به یک نماد تبدیل شد؛ نماد توانایی در شرایط تحریم، نماد ایستادگی در برابر انحصار جهانی، و حتی نماد غرور ملّی. اما همزمان، بحثهای رسانهای متعددی حول این واکسن شکل گرفت. برخی حواشی حول فرایند ساخت واکسن و البته تلاش سازمانیافته دشمنان ایران برای جنجالآفرینی پیرامون این پروژه، واکسن «برکت» را درگیر چالشهایی کرد که کتاب البته کمتر وارد این کشاکشها میشود، اما خواننده امروز بهخوبی میداند که این لایهها در پسزمینه روایت حضور دارند.
«داستان واکسن» روایت تولد نخستین واکسن «تمامایرانی» ایرانی را ثبت کند؛ واکسنی که صفر تا صد مراحل تولیدش، از نخستین نمونهبرداریها تا پایان مراحل کارآزمایی در خاک ایران انجام شد و در نهایت مورد اعتماد رهبر انقلاب هم قرار گرفت و ایشان، واکسن «برکت» را برای ایمنی در برابر ویروس کرونا انتخاب کردند. کتاب «داستان واکسن» اگرچه از نظر علمی و تحلیلی کامل نیست، اما ارزش آن در ثبت تجربه انسانی و اجتماعیِ پروژهای است که بهنوعی نماد استقلال علمی ایران شد.
آنچه پیش روی ماست نه «گزارش واکسن» است و نه «تحلیل واکسن»، بلکه «داستان واکسن» است. و همین انتخاب عنوان، تمام ماهیت کتاب را توضیح میدهد: روایتی از علم، امید و بحران یا به عبارت بهتر؛ روایت پیشرفت.