داستان حسین قلی خان چوپان که به مقام ملکالتجار رسید
پسر چوپانى بود که یک گاو داشت. هر روز گوسفندهاى مردم را مىچراند پسر و مادر از شیر گاو معاش مىکردند…. یک روز شخصى به پسر چوپان رسید و گفت: حسینقلی. گفت: بله. گفت: اگر تو مشتلق بدهى خوابى را که دیشب دیدم و مربوط به تو است برایت مىگویم. حسینقلى گفت: چه بدهم؟ گفت: یک گاو بده. حسینقلى قبول کرد. گفت: من خواب دیدم که تو پسر شاه شدهاى و دختر ملک تجار را گرفتی. مرد این را گفت و گاو حسینقلى را برداشت و رفت.

به گزارش سهندخبر به نقل از خبرفوری،
پسر چوپانى بود که یک گاو داشت. هر روز گوسفندهاى مردم را مىچراند پسر و مادر از شیر گاو معاش مىکردند….
یک روز شخصى به پسر چوپان رسید و گفت: حسینقلی. گفت: بله. گفت: اگر تو مشتلق بدهى خوابى را که دیشب دیدم و مربوط به تو است برایت مىگویم.
حسینقلى گفت: چه بدهم؟ گفت: یک گاو بده. حسینقلى قبول کرد. گفت: من خواب دیدم که تو پسر شاه شدهاى و دختر ملک تجار را گرفتی. مرد این را گفت و گاو حسینقلى را برداشت و رفت.