داستان سگ زرد و گنجینه سلیمان نبی/ مادری که از روی عصبانیت دخترش را به سگ سپرد

یکی بود، یکی نبود. زنی بود و دختر خیلی کوچکی داشت. این دختره هیچ وقت به حرف مادرش گوش نمی کرد. هروقت مادرش فرمانی می داد که کاری بکند، هیچ زیر بار نمی رفت. یک روز که زن از دست دخترش عصبانی بود، فریاد زد: سگ زرد! بیا دخترم را ببر. سگ زرد آمد و دختر را گرفت و به خانه‌اش برد. چند سالی که از این پیشامد گذشت، روزی زن به شوهرش گفت:‌ خیلی وقت است که از دخترم خبر ندارم. برو احوالش را بپرس و بیا. مرد صبح زود بلند شد و لباس تر و تمیزی پوشید و سربند قشنگی به سرش بست و سوار خرش شد و رفت.

  ۱۴۰۴/۰۵/۱۶     0    9.1k   زمان مطالعه: 1 دقیقه
داستان سگ زرد و گنجینه سلیمان نبی/ مادری که از روی عصبانیت دخترش را به سگ سپرد

به گزارش سهندخبر به نقل از خبرفوری،

یکی بود، یکی نبود. زنی بود و دختر خیلی کوچکی داشت. این دختره هیچ وقت به حرف مادرش گوش نمی کرد. هروقت مادرش فرمانی می داد که کاری بکند، هیچ زیر بار نمی رفت. یک روز که زن از دست دخترش عصبانی بود، فریاد زد: سگ زرد! بیا دخترم را ببر.

سگ زرد آمد و دختر را گرفت و به خانه‌اش برد. چند سالی که از این پیشامد گذشت، روزی زن به شوهرش گفت:‌ خیلی وقت است که از دخترم خبر ندارم. برو احوالش را بپرس و بیا.

مرد صبح زود بلند شد و لباس تر و تمیزی پوشید و سربند قشنگی به سرش بست و سوار خرش شد و رفت.

شناسه خبر: 26526181
مرتضی شاهدی فر مدیر مسئول و صاحب امتیاز پایگاه سهند خبر