داستان کارمندی که بازیگر شد/ مردی که برای صادقبودن مجازات شد، اما با دروغ گفتن پاداش گرفت
مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند: چرا دیر میآیی؟.... جواب میداد: یک ساعت بیشتر میخوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمیگیرم! یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید. مرد تدریس هم میکرد. هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ میزد تا شاگردها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود.
به گزارش سهندخبر به نقل از خبرفوری،
مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند: چرا دیر میآیی؟....
جواب میداد: یک ساعت بیشتر میخوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمیگیرم!
یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید. مرد تدریس هم میکرد. هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ میزد تا شاگردها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود.


