سایههای نامرئی: داستان یوسف گریگولویچ، جاسوس افسانهای استالین
در سال ۱۹۱۳، در کوچههای تنگ و پر از بوی نان تازه و دود کارخانههای ویلنیوس – شهری که آن روزها بخشی از امپراتوری روسیه تزاری بود – کودکی به دنیا آمد که قرار بود یکی از مرموزترین چهرههای قرن بیستم شود. یوسف رمولدویچ گریگولویچ، با چشمانی تیز و ذهنی که مثل تیغ جراحی عمل میکرد، از همان کودکی در خانوادهای روسیزبان از قوم قرایتهای کریمهای رشد کرد. والدینش، که آرژانتین را به عنوان سرزمین وعده جستجو میکردند، او را با خود به آمریکای جنوبی بردند. بوینس آیرس، با خیابانهای شلوغ و آکاردئونهای تانگو، اولین درسهای بقا را به یوسف آموخت: هویتها را عوض کن، لبخند بزن و هرگز به عقب نگاه نکن. اما کیست این مردی که بعدها به “جاسوس درجه یک استالین” معروف شد؟ داستانی از خیانت، عشقهای ممنوعه، ترورهای ناکام و زندگی دوگانهای که مرز بین واقعیت و افسانه را محو کرد. این روایت، نه فقط بیوگرافی یک جاسوس، بلکه حماسهای است از سایههای جنگ سرد، جایی که هر قدم میتوانست آخرین قدم باشد.
به گزارش سهندخبر به نقل از خبرفوری،
در سال ۱۹۱۳، در کوچههای تنگ و پر از بوی نان تازه و دود کارخانههای ویلنیوس – شهری که آن روزها بخشی از امپراتوری روسیه تزاری بود – کودکی به دنیا آمد که قرار بود یکی از مرموزترین چهرههای قرن بیستم شود.
یوسف رمولدویچ گریگولویچ، با چشمانی تیز و ذهنی که مثل تیغ جراحی عمل میکرد، از همان کودکی در خانوادهای روسیزبان از قوم قرایتهای کریمهای رشد کرد. والدینش، که آرژانتین را به عنوان سرزمین وعده جستجو میکردند، او را با خود به آمریکای جنوبی بردند.
بوینس آیرس، با خیابانهای شلوغ و آکاردئونهای تانگو، اولین درسهای بقا را به یوسف آموخت: هویتها را عوض کن، لبخند بزن و هرگز به عقب نگاه نکن. اما کیست این مردی که بعدها به “جاسوس درجه یک استالین” معروف شد؟ داستانی از خیانت، عشقهای ممنوعه، ترورهای ناکام و زندگی دوگانهای که مرز بین واقعیت و افسانه را محو کرد. این روایت، نه فقط بیوگرافی یک جاسوس، بلکه حماسهای است از سایههای جنگ سرد، جایی که هر قدم میتوانست آخرین قدم باشد.


