نگاهی به کتاب «آنک آن یتیم نظرکرده»
رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و میهمانان خارجی شرکتکننده در بیست و پنجمین کنفرانس وحدت اسلامی که در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۱ برگزار شد درباره شخصیت عظیمالشان رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم داشتند فرمودند: «پیغمبر ایستاد و ایستادن او مسلمانهای مقاوم و مستحکمی به وجود آورد که هیچ فشاری روی آنها اثر نمیکرد. اینها درس است برای ما. بعد هم جامعهی مدنی را تشکیل داد، ده سال بیشتر هم حکومت نکرد. اما پیریزی یک بنائی را کرد که در طول قرنهای متمادی، قلهی بشریت در علم، در تمدن، در پیشرفت معنوی، در پیشرفت اخلاقی، در ثروت، همین جامعه بود؛ جامعهای که پیغمبر طراحی کرده بود و او پیریزی کرده بود.» بهمناسبت ولادت باسعادت پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله، بخش کتاب KHAMENEI.IR به مرور و بررسی کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» میپردازد. کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» اثری از محمدرضا سرشار است؛ نویسندهای که با اتّکا به منابع معتبر تاریخی درباره زندگی و سیره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله، روایتی داستانی و شاعرانه آفریده است و اثرش توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. نویسنده در این کتاب به دنبال پیوند زدن حقیقت تاریخی با زیباییهای ادبی و تخیل خلاق است. هرچند که در ترسیم حوادث و وقایع زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآله به اسناد تاریخی تکیه دارد، اما در پرداخت روانشناختی شخصیتهای فرعی، و نیز در توصیف مکانها، اشیا و فضاهای داستان، از نیروی تخیل خود بهره برده است؛ به گونهای که روایت، رنگ و بویی ادبی و هنری به خود گرفته است. سرشار درباره انگیزه نگارش این کتاب گفته است: «میدیدم هیچ اثر داستانی ارزشمند و درخور شأن، درباره زندگی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله برای نوجوانان در دسترس نیست. دوم آنکه باور داشتم اگر چنین اثری پدید آید، میتواند در نگاه و نگرش نوجوانان نسبت به دینشان تحولی بنیادین و مثبت ایجاد کند. افزون بر این، زندگی پیامبر ما چنان دلنشین و پرکشش است که حتی اگر از بُعد الهی و دینی آن چشم بپوشیم، خود به خود ظرفیت تبدیل شدن به داستانی پرهیجان و جذاب را دارد، به شرط آنکه در دست نویسندهای توانا و مسئول قرار گیرد. و البته، انگیزه اخروی و امید به ثواب معنوی نیز در این مسیر بیتأثیر نبود.» حرکت میان تاریخ و داستان؛ دشواریهای روایت در مرز حقیقت و تخیل از دیرباز تاریخ و داستان دو گونهی متمایز اما نزدیک به هم در روایتگری انسانی بودهاند. تاریخ میکوشد واقعیتهای گذشته را بر اساس اسناد و شواهد بازگو کند، در حالی که داستان با تکیه بر تخیل، تجربههای انسانی را در قالبی هنری و عاطفی عرضه میکند. اما هنگامی که نویسنده تلاش میکند میان این دو حرکت کند، دشواریهای تازهای رخ مینماید. نوشتن اثری که هم به منابع تاریخی وفادار باشد و هم جذابیت ادبی و هنری داشته باشد، نیازمند مهارتی استثنایی و توازن ظریف میان حقیقت و تخیل. تاریخنگاری مبتنی بر اسناد، روایتها و مدارکی است که اغلب با نگاهی توصیفی و گزارشی بیان میشود. تاریخ بر «واقعیتهای بیرونی» تأکید دارد: رخدادها، زمانها، مکانها و اشخاص. نویسنده تاریخ نمیتواند آزادانه به ذهن شخصیتها وارد شود یا احساسات آنان را بازآفرینی کند. از این رو، تاریخ گرچه اعتبار علمی دارد، اما اغلب فاقد جذابیت عاطفی و کشش داستانی است. در مقابل، داستان به نویسنده امکان میدهد به اعماق روان شخصیتها نفوذ کند، موقعیتها را با جزئیات شاعرانه تصویر کند و از تخیل برای خلق صحنهها و گفتوگوها بهره ببرد. داستان میکوشد «حقیقت انسانی» را حتی اگر از مسیر تخیل باشد، بازنمایی کند. اما همین آزادی، هنگامی که به شخصیتهای تاریخی یا مقدس میرسیم، محدود میشود؛ چرا که هرگونه اغراق یا تحریف میتواند پیامدهای علمی یا اعتقادی در پی داشته باشد. نوشتن اثری که میان تاریخ و داستان حرکت کند، یعنی به دقت تاریخی وفادار بماند و همزمان جذابیت داستانی بیافریند، دشواریهای خاص خود را دارد: ۱. وفاداری به منابع: نویسنده باید همه روایتها را با دقت بررسی کند و از میان منابع گاه متناقض، روایتی منسجم بسازد. ۲. محدودیت تخیّل: برخلاف داستانهای تخیلی، نویسنده نمیتواند آزادانه به ذهن شخصیتهای تاریخی، بهویژه شخصیتهای مقدس، نفوذ کند. ۳. ریتم روایت: تاریخنگاری عموماً خشک و گزارشی است، در حالی که داستان نیازمند ریتم و کشش است. ترکیب این دو بدون آنکه به یکی آسیب بزند، هنری ظریف است. ۴. زبان و لحن: انتخاب نثر نیمهکلاسیک یا رسمی میتواند شأن تاریخی را حفظ کند، اما ممکن است برای مخاطب امروز سنگین باشد. در مقابل، سادهنویسی ممکن است به تقلیل موضوع بینجامد. نمونهای از دشواریها: نوشتن درباره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله یکی از برجستهترین نمونههای حرکت میان تاریخ و داستان، نگارش درباره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است. شخصیت پیامبر نه تنها تاریخی، بلکه مقدس و معصوم است. بنابراین نویسنده باید اولاً در پژوهش خود به منابع معتبر تاریخی و سیرهنویسیها تکیه کند. ثانیاً از هرگونه اغراق، تحریف یا تخیل افراطی پرهیز نماید. ثالثاً همزمان اثری خلق کند که از نظر ادبی جذاب باشد و خواننده را با خود همراه کند. محمدرضا سرشار در کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» با همین چالش روبرو بوده است. او با بهرهگیری از زاویه دید سوم شخص دانای کل توانست فاصله احترامآمیز میان راوی و پیامبر را حفظ کند، اما در نتیجه، امکان ورود به روانشناسی شخصیت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله محدود شد. از سوی دیگر، توصیفهای پرجزئیات و استفاده از زبان نیمهکلاسیک باعث خلق فضایی باشکوه و متناسب با موضوع شد، هرچند گاهی از روانی متن کاست. اما با این حال آن قداست الهی و والا را جز با همان زبان نمیتوان تصویر کرد. تکنیکهای عبور از مرزها نویسندگان برای عبور از مرز تاریخ و داستان، تکنیکهایی به کار میبرند: شخصیتهای فرعی: از آنجا که ورود به ذهن شخصیت اصلی دشوار است، شخصیتهای فرعی به عنوان آینه یا واسطهای برای بازتاب حالات روانی و اجتماعی به کار میروند. فلشبکها: بازگشت به گذشته برای توضیح رخدادها یا زمینههای تاریخی، به روایت غنا میبخشد و مخاطب را درک روشنتری از سیر حوادث میدهد. موسیقی نثر: تکرار واژگان و جملات آهنگین میتواند به متن شکوهی خاص بدهد که میان تاریخ و شعر حرکت کند. فضاسازی دقیق: بازآفرینی مکانها، اشیاء و جزئیات محیطی، به مخاطب کمک میکند تاریخ را نه صرفاً بهعنوان گزارشی سرد، بلکه بهمثابه تجربهای زنده حس کند. تکنینکهایی که به نظر میرسد نویسنده کتاب در بهره از آنها نهایت بهره را برده است. دشواری دوگانه: پژوهش و آفرینش در نهایت، نویسندهای که میان تاریخ و داستان حرکت میکند، با دو نوع دشواری روبهروست: ۱. دشواری پژوهش: گردآوری، تطبیق و نقد منابع تاریخی پراکنده و گاه متناقض. ۲. دشواری آفرینش: خلق نثری که هم شأن تاریخی و دینی را حفظ کند و هم از نظر ادبی جذاب و قابل خواندن باشد. حرکت میان تاریخ و داستان، سفری پرخطر و حساس است. نویسندهای که در این مسیر گام مینهد، باید هم مورخ باشد و هم هنرمند؛ هم به دقت علمی وفادار بماند و هم به نیازهای عاطفی و هنری مخاطب پاسخ دهد. این مسیر بهویژه هنگامی دشوارتر میشود که موضوع روایت، شخصیتی مقدّس همچون پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله باشد. در چنین شرایطی، هر جمله و هر صحنه نتیجه تعادلی ظریف میان احترام، پژوهش و خلاقیت است. «آنک آن یتیم نظر کرده» نشان میدهد که این توازن، هرچند دشوار، ممکن است؛ اثری که هم از نظر تاریخی قابل اتّکا است و هم از نظر ادبی، مخاطب را با خود همراه میسازد. شاید بتوان گفت بزرگترین دستاورد چنین آثاری، آن است که تاریخ را از سکوت خشک متون بیرون میآورند و آن را به زندگی و تجربه انسانی بدل میکنند. کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» اثر محمدرضا سرشار نمونهای برجسته از ادبیات دینی-تاریخی است که توانسته مرزهای پژوهش تاریخی و تخیل ادبی را با هم تلفیق کند. این اثر با پایبندی به منابع معتبر تاریخی، زندگی و سیره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را روایت میکند و همزمان از ابزارهای ادبی برای جذابتر کردن داستان بهره میبرد. نثر و زبان «آنک آن یتیم نظرکرده» نثر کتاب به وضوح تحت تأثیر سنت داستاننویسی مذهبی است و زبانی میان روایت تاریخی و رنگآمیزی ادبی دارد. نویسنده با استفاده از زبان نیمهکلاسیک و رسمی فضایی متناسب با زمانه صدر اسلام خلق کرده است. این انتخاب به اثر وقار و سنگینی میبخشد، اما گاه از روانی متن کاسته و ریتم روایت را کند میکند. جملهها اغلب طولانی و مرکب از ترکیبات فارسی و عربی هستند که به متن شکوه سنتی میدهند، اما برای خواننده معاصر گاهی دشوار است. توصیفهای دقیق و پرجزئیات سرشار، چه از مکانها و چه از رفتارها و حالات شخصیتها، مخاطب را در فضای داستانی غرق میکنند، اگرچه حجم زیاد این توصیفها گاهی روند داستان را آهسته میکند. نثر کتاب آهنگین است و تکرار برخی واژگان به آن موسیقی درونی میدهد؛ اما در بخشهایی اغراقآمیز است و میتواند جای روایت روان را بگیرد. از نظر وفاداری به منابع تاریخی، سرشار موفق شده شأن و تقدس پیامبر را در متن حفظ کند، اما گاه روایت بیش از حد گزارشی میشود و جذابیت داستانی کاهش مییابد. به این فراز توجه کنید؛ «امجمیل چونان دیگر مردمان، جایگاه کلام را در میان عربان میدانست. بویژه که او خود زنی شاعر بود و با زیر و بمهای سخن و ارزش و تأثیر و ماندگاری آن نیک آشنا بود. در نگر او و ،مردمش کلام نه ترکیبی ساده از چند حرف بیجان نو یا لقلقه ای بر زبان بود که تنها به کار خواندن یا شنیدنی می آمد و آنگاه نیز در سبد فراموشی روزگار می افتاد و از یادها میرفت؛ چونان که انگار هیچگاه نبوده بود ،بل هر واژه، تا آنگاه که بر جایی نو یا در یادی نقش بسته و بر زبانی جاری ،بود موجودی زنده با روح روان پر توان مانا و اثرگذار بود.» زاویه دید ترکیبی یا تلفیقی در روایت دینی زاویه دیدی که در برخی آثار دینی به کار گرفته میشود، از نوع ترکیبی و تلفیقی است؛ بدین معنا که روایت بسته به موقعیت، میان حالتهای مختلف جابهجا میشود. به محض آنکه داستان به حوزهای میرسد که با درون شخصیت معصوم ارتباط دارد، زاویه دید تغییر میکند و روایت از زبان و بیان خود معصوم ادامه مییابد. در این وضعیت، صدای معصوم در متن شنیده میشود و روایت به مرتبهای مطلق و قطعی ارتقا پیدا میکند. اما در بخشهای دیگر، هنگامی که روایت از منظر شخصیتهای غیرمعصوم بیان میشود، متن حالتی نسبی به خود میگیرد. زیرا انسانهای عادی در بازگویی تجربهها و احساسات خود، همواره محدود به سطح فهم و دریافت شخصیشان هستند. بنابراین، داستان از «اطلاق و یقین» فاصله میگیرد و وارد قلمرویی میشود که چندصدایی و نسبیت تجربههای انسانی در آن آشکارتر است. یکی از راهکارهای مهم در این شیوه، قرار دادن شخصیتهایی غیر از معصوم بهعنوان شخصیت اصلی داستان است. در چنین حالتی، معصوم همچنان نقش محوری دارد، اما کانون روایت بر دوش شخصیتهای فرعی یا شاهدان قرار میگیرد. معصوم در موقعیتهای کلیدی ظاهر میشود و سخنانی بیان میکند که بار معرفتی و معنوی روایت را شکل میدهند، اما بار جزئیات داستانی و تجربههای روزمره بیشتر بر عهده دیگر شخصیتهاست. این روش، علاوه بر آنکه آزادی بیشتری به نویسنده برای پرداختن به ابعاد انسانی و اجتماعی میدهد، شأن و قداست معصوم را نیز حفظ میکند. از سوی دیگر، در متون دینی نیز این اجازه داده شده است که احادیث و کلمات معصومان بازگو شوند؛ به شرط آنکه به تحریف و تغییر دچار نشوند. بدین ترتیب، نویسنده میتواند سخنان معصوم را در قالبی فصیح و درست و بر اساس دریافت خود وارد متن کند. این امکان، مسئولیتی سنگین به همراه دارد، اما در عین حال، راه را برای خلاقیت و بازآفرینی ادبی هموار میسازد. در مجموع، زاویه دید ترکیبی در روایت دینی راهی است برای جمع میان اطلاق و نسبیت: از یکسو صدای معصوم روایت را به حقیقت قطعی پیوند میزند، و از سوی دیگر، صداهای فرعی و بشری روایت را چندلایه و انسانی میکنند. همین تلفیق است که روایت را از یکنواختی و گزارشی بودن نجات میدهد و به آن زندگی، تنوع و غنای ادبی میبخشد. دشواریهای پژوهش و نگارش درباره رسولالله صلیاللهعلیهوآله نوشتن درباره پیامبر اسلام از منظر علمی و ادبی کاری بسیار دشوار است. نخست، نویسنده باید تمام رخدادها، زمانها و مکانها را با دقت تاریخی بررسی کند تا کوچکترین اشتباه یا تحریف رخ ندهد. منابع متعدد، پراکندگی روایتها و جزئیات متناقض، پژوهش را پیچیده و زمانبر میکنند. دوم، محدودیتهای دینی در بازنمایی شخصیت پیامبر، امکان استفاده آزاد از ابزارهای رماننویسی مدرن را محدود میکند. سرشار باید تعادلی میان وفاداری تاریخی، احترام دینی و جذابیت داستانی برقرار کند، تا روایت هم آموزنده باشد و هم از دیدگاه ادبی قابل قبول. یکی از دشوارترین بخشهای روایت، معراج پیامبر است. معراج تجربهای فراانسانی است که مسیر، زمان و گفتوگوهای آن غیرمعمول و رازآلود است. سرشار با دقت به منابع تاریخی و بهرهگیری از تخیل محدود، جزئیات این رخداد را به شکل داستانی و جذاب بیان کرده است. استفاده از فلشبکها و مدیریت زمان در روایت، به فهم بهتر داستان کمک میکند و عمق پیچیدگیهای معراج را برای خواننده روشن میسازد. نویسنده با این تکنیکها توانسته تجربهای منحصر به فرد و فراانسانی را بدون اغراق یا تحریف روایت کند. نثر و روایت «آنک آن یتیم نظر کرده» میان تاریخنگاری و داستانپردازی در نوسان است. قوت اصلی آن در فضاسازی سنگین، زبان نیمهکلاسیک و حفظ شأن پیامبر است. ضعفها شامل کندی ریتم، دشواری درک برای خواننده امروز، زیادهروی در توصیفها و محدودیت در شخصیتپردازی روانشناختی است. با این حال، زاویه دید، موسیقی نثر، دقت تاریخی و مدیریت رخدادهای دشوار مانند معراج، نشان میدهد که سرشار توانسته این چالشهای پژوهشی و ادبی را به خوبی مدیریت کند. این اثر نمونهای موفق از ادبیات دینی-تاریخی است که توانسته آموزش دینی، پژوهش تاریخی و جذابیت داستانی را در یک متن منسجم و هنری ترکیب کند و به خوانندگان، چه نوجوان و چه بزرگسال، تجربهای آموزنده و همزمان شاعرانه ارائه دهد.

به گزارش سهندخبر به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت اله خامنه ای،

رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و میهمانان خارجی شرکتکننده در بیست و پنجمین کنفرانس وحدت اسلامی که در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۱ برگزار شد درباره شخصیت عظیمالشان رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم داشتند فرمودند: «پیغمبر ایستاد و ایستادن او مسلمانهای مقاوم و مستحکمی به وجود آورد که هیچ فشاری روی آنها اثر نمیکرد. اینها درس است برای ما. بعد هم جامعهی مدنی را تشکیل داد، ده سال بیشتر هم حکومت نکرد. اما پیریزی یک بنائی را کرد که در طول قرنهای متمادی، قلهی بشریت در علم، در تمدن، در پیشرفت معنوی، در پیشرفت اخلاقی، در ثروت، همین جامعه بود؛ جامعهای که پیغمبر طراحی کرده بود و او پیریزی کرده بود.» بهمناسبت ولادت باسعادت پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله، بخش کتاب KHAMENEI.IR به مرور و بررسی کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» میپردازد.
کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» اثری از محمدرضا سرشار است؛ نویسندهای که با اتّکا به منابع معتبر تاریخی درباره زندگی و سیره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله، روایتی داستانی و شاعرانه آفریده است و اثرش توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. نویسنده در این کتاب به دنبال پیوند زدن حقیقت تاریخی با زیباییهای ادبی و تخیل خلاق است. هرچند که در ترسیم حوادث و وقایع زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآله به اسناد تاریخی تکیه دارد، اما در پرداخت روانشناختی شخصیتهای فرعی، و نیز در توصیف مکانها، اشیا و فضاهای داستان، از نیروی تخیل خود بهره برده است؛ به گونهای که روایت، رنگ و بویی ادبی و هنری به خود گرفته است.
سرشار درباره انگیزه نگارش این کتاب گفته است: «میدیدم هیچ اثر داستانی ارزشمند و درخور شأن، درباره زندگی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله برای نوجوانان در دسترس نیست. دوم آنکه باور داشتم اگر چنین اثری پدید آید، میتواند در نگاه و نگرش نوجوانان نسبت به دینشان تحولی بنیادین و مثبت ایجاد کند. افزون بر این، زندگی پیامبر ما چنان دلنشین و پرکشش است که حتی اگر از بُعد الهی و دینی آن چشم بپوشیم، خود به خود ظرفیت تبدیل شدن به داستانی پرهیجان و جذاب را دارد، به شرط آنکه در دست نویسندهای توانا و مسئول قرار گیرد. و البته، انگیزه اخروی و امید به ثواب معنوی نیز در این مسیر بیتأثیر نبود.»
حرکت میان تاریخ و داستان؛ دشواریهای روایت در مرز حقیقت و تخیل
از دیرباز تاریخ و داستان دو گونهی متمایز اما نزدیک به هم در روایتگری انسانی بودهاند. تاریخ میکوشد واقعیتهای گذشته را بر اساس اسناد و شواهد بازگو کند، در حالی که داستان با تکیه بر تخیل، تجربههای انسانی را در قالبی هنری و عاطفی عرضه میکند. اما هنگامی که نویسنده تلاش میکند میان این دو حرکت کند، دشواریهای تازهای رخ مینماید. نوشتن اثری که هم به منابع تاریخی وفادار باشد و هم جذابیت ادبی و هنری داشته باشد، نیازمند مهارتی استثنایی و توازن ظریف میان حقیقت و تخیل.
تاریخنگاری مبتنی بر اسناد، روایتها و مدارکی است که اغلب با نگاهی توصیفی و گزارشی بیان میشود. تاریخ بر «واقعیتهای بیرونی» تأکید دارد: رخدادها، زمانها، مکانها و اشخاص. نویسنده تاریخ نمیتواند آزادانه به ذهن شخصیتها وارد شود یا احساسات آنان را بازآفرینی کند. از این رو، تاریخ گرچه اعتبار علمی دارد، اما اغلب فاقد جذابیت عاطفی و کشش داستانی است.
در مقابل، داستان به نویسنده امکان میدهد به اعماق روان شخصیتها نفوذ کند، موقعیتها را با جزئیات شاعرانه تصویر کند و از تخیل برای خلق صحنهها و گفتوگوها بهره ببرد. داستان میکوشد «حقیقت انسانی» را حتی اگر از مسیر تخیل باشد، بازنمایی کند. اما همین آزادی، هنگامی که به شخصیتهای تاریخی یا مقدس میرسیم، محدود میشود؛ چرا که هرگونه اغراق یا تحریف میتواند پیامدهای علمی یا اعتقادی در پی داشته باشد.
نوشتن اثری که میان تاریخ و داستان حرکت کند، یعنی به دقت تاریخی وفادار بماند و همزمان جذابیت داستانی بیافریند، دشواریهای خاص خود را دارد:
۱. وفاداری به منابع: نویسنده باید همه روایتها را با دقت بررسی کند و از میان منابع گاه متناقض، روایتی منسجم بسازد.
۲. محدودیت تخیّل: برخلاف داستانهای تخیلی، نویسنده نمیتواند آزادانه به ذهن شخصیتهای تاریخی، بهویژه شخصیتهای مقدس، نفوذ کند.
۳. ریتم روایت: تاریخنگاری عموماً خشک و گزارشی است، در حالی که داستان نیازمند ریتم و کشش است. ترکیب این دو بدون آنکه به یکی آسیب بزند، هنری ظریف است.
۴. زبان و لحن: انتخاب نثر نیمهکلاسیک یا رسمی میتواند شأن تاریخی را حفظ کند، اما ممکن است برای مخاطب امروز سنگین باشد. در مقابل، سادهنویسی ممکن است به تقلیل موضوع بینجامد.
نمونهای از دشواریها: نوشتن درباره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله
یکی از برجستهترین نمونههای حرکت میان تاریخ و داستان، نگارش درباره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است. شخصیت پیامبر نه تنها تاریخی، بلکه مقدس و معصوم است. بنابراین نویسنده باید اولاً در پژوهش خود به منابع معتبر تاریخی و سیرهنویسیها تکیه کند.
ثانیاً از هرگونه اغراق، تحریف یا تخیل افراطی پرهیز نماید. ثالثاً همزمان اثری خلق کند که از نظر ادبی جذاب باشد و خواننده را با خود همراه کند.
محمدرضا سرشار در کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» با همین چالش روبرو بوده است. او با بهرهگیری از زاویه دید سوم شخص دانای کل توانست فاصله احترامآمیز میان راوی و پیامبر را حفظ کند، اما در نتیجه، امکان ورود به روانشناسی شخصیت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله محدود شد. از سوی دیگر، توصیفهای پرجزئیات و استفاده از زبان نیمهکلاسیک باعث خلق فضایی باشکوه و متناسب با موضوع شد، هرچند گاهی از روانی متن کاست. اما با این حال آن قداست الهی و والا را جز با همان زبان نمیتوان تصویر کرد.
تکنیکهای عبور از مرزها
نویسندگان برای عبور از مرز تاریخ و داستان، تکنیکهایی به کار میبرند:
شخصیتهای فرعی: از آنجا که ورود به ذهن شخصیت اصلی دشوار است، شخصیتهای فرعی به عنوان آینه یا واسطهای برای بازتاب حالات روانی و اجتماعی به کار میروند.
فلشبکها: بازگشت به گذشته برای توضیح رخدادها یا زمینههای تاریخی، به روایت غنا میبخشد و مخاطب را درک روشنتری از سیر حوادث میدهد.
موسیقی نثر: تکرار واژگان و جملات آهنگین میتواند به متن شکوهی خاص بدهد که میان تاریخ و شعر حرکت کند.
فضاسازی دقیق: بازآفرینی مکانها، اشیاء و جزئیات محیطی، به مخاطب کمک میکند تاریخ را نه صرفاً بهعنوان گزارشی سرد، بلکه بهمثابه تجربهای زنده حس کند. تکنینکهایی که به نظر میرسد نویسنده کتاب در بهره از آنها نهایت بهره را برده است.
دشواری دوگانه: پژوهش و آفرینش
در نهایت، نویسندهای که میان تاریخ و داستان حرکت میکند، با دو نوع دشواری روبهروست:
۱. دشواری پژوهش: گردآوری، تطبیق و نقد منابع تاریخی پراکنده و گاه متناقض.
۲. دشواری آفرینش: خلق نثری که هم شأن تاریخی و دینی را حفظ کند و هم از نظر ادبی جذاب و قابل خواندن باشد.
حرکت میان تاریخ و داستان، سفری پرخطر و حساس است. نویسندهای که در این مسیر گام مینهد، باید هم مورخ باشد و هم هنرمند؛ هم به دقت علمی وفادار بماند و هم به نیازهای عاطفی و هنری مخاطب پاسخ دهد. این مسیر بهویژه هنگامی دشوارتر میشود که موضوع روایت، شخصیتی مقدّس همچون پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله باشد. در چنین شرایطی، هر جمله و هر صحنه نتیجه تعادلی ظریف میان احترام، پژوهش و خلاقیت است.
«آنک آن یتیم نظر کرده» نشان میدهد که این توازن، هرچند دشوار، ممکن است؛ اثری که هم از نظر تاریخی قابل اتّکا است و هم از نظر ادبی، مخاطب را با خود همراه میسازد. شاید بتوان گفت بزرگترین دستاورد چنین آثاری، آن است که تاریخ را از سکوت خشک متون بیرون میآورند و آن را به زندگی و تجربه انسانی بدل میکنند.
کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» اثر محمدرضا سرشار نمونهای برجسته از ادبیات دینی-تاریخی است که توانسته مرزهای پژوهش تاریخی و تخیل ادبی را با هم تلفیق کند. این اثر با پایبندی به منابع معتبر تاریخی، زندگی و سیره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را روایت میکند و همزمان از ابزارهای ادبی برای جذابتر کردن داستان بهره میبرد.
نثر و زبان «آنک آن یتیم نظرکرده»
نثر کتاب به وضوح تحت تأثیر سنت داستاننویسی مذهبی است و زبانی میان روایت تاریخی و رنگآمیزی ادبی دارد. نویسنده با استفاده از زبان نیمهکلاسیک و رسمی فضایی متناسب با زمانه صدر اسلام خلق کرده است. این انتخاب به اثر وقار و سنگینی میبخشد، اما گاه از روانی متن کاسته و ریتم روایت را کند میکند. جملهها اغلب طولانی و مرکب از ترکیبات فارسی و عربی هستند که به متن شکوه سنتی میدهند، اما برای خواننده معاصر گاهی دشوار است. توصیفهای دقیق و پرجزئیات سرشار، چه از مکانها و چه از رفتارها و حالات شخصیتها، مخاطب را در فضای داستانی غرق میکنند، اگرچه حجم زیاد این توصیفها گاهی روند داستان را آهسته میکند.
نثر کتاب آهنگین است و تکرار برخی واژگان به آن موسیقی درونی میدهد؛ اما در بخشهایی اغراقآمیز است و میتواند جای روایت روان را بگیرد. از نظر وفاداری به منابع تاریخی، سرشار موفق شده شأن و تقدس پیامبر را در متن حفظ کند، اما گاه روایت بیش از حد گزارشی میشود و جذابیت داستانی کاهش مییابد. به این فراز توجه کنید؛
«امجمیل چونان دیگر مردمان، جایگاه کلام را در میان عربان میدانست. بویژه که او خود زنی شاعر بود و با زیر و بمهای سخن و ارزش و تأثیر و ماندگاری آن نیک آشنا بود. در نگر او و ،مردمش کلام نه ترکیبی ساده از چند حرف بیجان نو یا لقلقه ای بر زبان بود که تنها به کار خواندن یا شنیدنی می آمد و آنگاه نیز در سبد فراموشی روزگار می افتاد و از یادها میرفت؛ چونان که انگار هیچگاه نبوده بود ،بل هر واژه، تا آنگاه که بر جایی نو یا در یادی نقش بسته و بر زبانی جاری ،بود موجودی زنده با روح روان پر توان مانا و اثرگذار بود.»
زاویه دید ترکیبی یا تلفیقی در روایت دینی
زاویه دیدی که در برخی آثار دینی به کار گرفته میشود، از نوع ترکیبی و تلفیقی است؛ بدین معنا که روایت بسته به موقعیت، میان حالتهای مختلف جابهجا میشود. به محض آنکه داستان به حوزهای میرسد که با درون شخصیت معصوم ارتباط دارد، زاویه دید تغییر میکند و روایت از زبان و بیان خود معصوم ادامه مییابد. در این وضعیت، صدای معصوم در متن شنیده میشود و روایت به مرتبهای مطلق و قطعی ارتقا پیدا میکند.
اما در بخشهای دیگر، هنگامی که روایت از منظر شخصیتهای غیرمعصوم بیان میشود، متن حالتی نسبی به خود میگیرد. زیرا انسانهای عادی در بازگویی تجربهها و احساسات خود، همواره محدود به سطح فهم و دریافت شخصیشان هستند. بنابراین، داستان از «اطلاق و یقین» فاصله میگیرد و وارد قلمرویی میشود که چندصدایی و نسبیت تجربههای انسانی در آن آشکارتر است.
یکی از راهکارهای مهم در این شیوه، قرار دادن شخصیتهایی غیر از معصوم بهعنوان شخصیت اصلی داستان است. در چنین حالتی، معصوم همچنان نقش محوری دارد، اما کانون روایت بر دوش شخصیتهای فرعی یا شاهدان قرار میگیرد. معصوم در موقعیتهای کلیدی ظاهر میشود و سخنانی بیان میکند که بار معرفتی و معنوی روایت را شکل میدهند، اما بار جزئیات داستانی و تجربههای روزمره بیشتر بر عهده دیگر شخصیتهاست. این روش، علاوه بر آنکه آزادی بیشتری به نویسنده برای پرداختن به ابعاد انسانی و اجتماعی میدهد، شأن و قداست معصوم را نیز حفظ میکند.
از سوی دیگر، در متون دینی نیز این اجازه داده شده است که احادیث و کلمات معصومان بازگو شوند؛ به شرط آنکه به تحریف و تغییر دچار نشوند. بدین ترتیب، نویسنده میتواند سخنان معصوم را در قالبی فصیح و درست و بر اساس دریافت خود وارد متن کند. این امکان، مسئولیتی سنگین به همراه دارد، اما در عین حال، راه را برای خلاقیت و بازآفرینی ادبی هموار میسازد.
در مجموع، زاویه دید ترکیبی در روایت دینی راهی است برای جمع میان اطلاق و نسبیت: از یکسو صدای معصوم روایت را به حقیقت قطعی پیوند میزند، و از سوی دیگر، صداهای فرعی و بشری روایت را چندلایه و انسانی میکنند. همین تلفیق است که روایت را از یکنواختی و گزارشی بودن نجات میدهد و به آن زندگی، تنوع و غنای ادبی میبخشد.
دشواریهای پژوهش و نگارش درباره رسولالله صلیاللهعلیهوآله
نوشتن درباره پیامبر اسلام از منظر علمی و ادبی کاری بسیار دشوار است. نخست، نویسنده باید تمام رخدادها، زمانها و مکانها را با دقت تاریخی بررسی کند تا کوچکترین اشتباه یا تحریف رخ ندهد. منابع متعدد، پراکندگی روایتها و جزئیات متناقض، پژوهش را پیچیده و زمانبر میکنند. دوم، محدودیتهای دینی در بازنمایی شخصیت پیامبر، امکان استفاده آزاد از ابزارهای رماننویسی مدرن را محدود میکند. سرشار باید تعادلی میان وفاداری تاریخی، احترام دینی و جذابیت داستانی برقرار کند، تا روایت هم آموزنده باشد و هم از دیدگاه ادبی قابل قبول.
یکی از دشوارترین بخشهای روایت، معراج پیامبر است. معراج تجربهای فراانسانی است که مسیر، زمان و گفتوگوهای آن غیرمعمول و رازآلود است. سرشار با دقت به منابع تاریخی و بهرهگیری از تخیل محدود، جزئیات این رخداد را به شکل داستانی و جذاب بیان کرده است. استفاده از فلشبکها و مدیریت زمان در روایت، به فهم بهتر داستان کمک میکند و عمق پیچیدگیهای معراج را برای خواننده روشن میسازد. نویسنده با این تکنیکها توانسته تجربهای منحصر به فرد و فراانسانی را بدون اغراق یا تحریف روایت کند.
نثر و روایت «آنک آن یتیم نظر کرده» میان تاریخنگاری و داستانپردازی در نوسان است. قوت اصلی آن در فضاسازی سنگین، زبان نیمهکلاسیک و حفظ شأن پیامبر است. ضعفها شامل کندی ریتم، دشواری درک برای خواننده امروز، زیادهروی در توصیفها و محدودیت در شخصیتپردازی روانشناختی است. با این حال، زاویه دید، موسیقی نثر، دقت تاریخی و مدیریت رخدادهای دشوار مانند معراج، نشان میدهد که سرشار توانسته این چالشهای پژوهشی و ادبی را به خوبی مدیریت کند.
این اثر نمونهای موفق از ادبیات دینی-تاریخی است که توانسته آموزش دینی، پژوهش تاریخی و جذابیت داستانی را در یک متن منسجم و هنری ترکیب کند و به خوانندگان، چه نوجوان و چه بزرگسال، تجربهای آموزنده و همزمان شاعرانه ارائه دهد.



سرشار درباره انگیزه نگارش این کتاب گفته است: «میدیدم هیچ اثر داستانی ارزشمند و درخور شأن، درباره زندگی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله برای نوجوانان در دسترس نیست. دوم آنکه باور داشتم اگر چنین اثری پدید آید، میتواند در نگاه و نگرش نوجوانان نسبت به دینشان تحولی بنیادین و مثبت ایجاد کند. افزون بر این، زندگی پیامبر ما چنان دلنشین و پرکشش است که حتی اگر از بُعد الهی و دینی آن چشم بپوشیم، خود به خود ظرفیت تبدیل شدن به داستانی پرهیجان و جذاب را دارد، به شرط آنکه در دست نویسندهای توانا و مسئول قرار گیرد. و البته، انگیزه اخروی و امید به ثواب معنوی نیز در این مسیر بیتأثیر نبود.»

از دیرباز تاریخ و داستان دو گونهی متمایز اما نزدیک به هم در روایتگری انسانی بودهاند. تاریخ میکوشد واقعیتهای گذشته را بر اساس اسناد و شواهد بازگو کند، در حالی که داستان با تکیه بر تخیل، تجربههای انسانی را در قالبی هنری و عاطفی عرضه میکند. اما هنگامی که نویسنده تلاش میکند میان این دو حرکت کند، دشواریهای تازهای رخ مینماید. نوشتن اثری که هم به منابع تاریخی وفادار باشد و هم جذابیت ادبی و هنری داشته باشد، نیازمند مهارتی استثنایی و توازن ظریف میان حقیقت و تخیل.
تاریخنگاری مبتنی بر اسناد، روایتها و مدارکی است که اغلب با نگاهی توصیفی و گزارشی بیان میشود. تاریخ بر «واقعیتهای بیرونی» تأکید دارد: رخدادها، زمانها، مکانها و اشخاص. نویسنده تاریخ نمیتواند آزادانه به ذهن شخصیتها وارد شود یا احساسات آنان را بازآفرینی کند. از این رو، تاریخ گرچه اعتبار علمی دارد، اما اغلب فاقد جذابیت عاطفی و کشش داستانی است.
در مقابل، داستان به نویسنده امکان میدهد به اعماق روان شخصیتها نفوذ کند، موقعیتها را با جزئیات شاعرانه تصویر کند و از تخیل برای خلق صحنهها و گفتوگوها بهره ببرد. داستان میکوشد «حقیقت انسانی» را حتی اگر از مسیر تخیل باشد، بازنمایی کند. اما همین آزادی، هنگامی که به شخصیتهای تاریخی یا مقدس میرسیم، محدود میشود؛ چرا که هرگونه اغراق یا تحریف میتواند پیامدهای علمی یا اعتقادی در پی داشته باشد.
نوشتن اثری که میان تاریخ و داستان حرکت کند، یعنی به دقت تاریخی وفادار بماند و همزمان جذابیت داستانی بیافریند، دشواریهای خاص خود را دارد:
۱. وفاداری به منابع: نویسنده باید همه روایتها را با دقت بررسی کند و از میان منابع گاه متناقض، روایتی منسجم بسازد.
۲. محدودیت تخیّل: برخلاف داستانهای تخیلی، نویسنده نمیتواند آزادانه به ذهن شخصیتهای تاریخی، بهویژه شخصیتهای مقدس، نفوذ کند.
۳. ریتم روایت: تاریخنگاری عموماً خشک و گزارشی است، در حالی که داستان نیازمند ریتم و کشش است. ترکیب این دو بدون آنکه به یکی آسیب بزند، هنری ظریف است.
۴. زبان و لحن: انتخاب نثر نیمهکلاسیک یا رسمی میتواند شأن تاریخی را حفظ کند، اما ممکن است برای مخاطب امروز سنگین باشد. در مقابل، سادهنویسی ممکن است به تقلیل موضوع بینجامد.

یکی از برجستهترین نمونههای حرکت میان تاریخ و داستان، نگارش درباره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است. شخصیت پیامبر نه تنها تاریخی، بلکه مقدس و معصوم است. بنابراین نویسنده باید اولاً در پژوهش خود به منابع معتبر تاریخی و سیرهنویسیها تکیه کند.
ثانیاً از هرگونه اغراق، تحریف یا تخیل افراطی پرهیز نماید. ثالثاً همزمان اثری خلق کند که از نظر ادبی جذاب باشد و خواننده را با خود همراه کند.
محمدرضا سرشار در کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» با همین چالش روبرو بوده است. او با بهرهگیری از زاویه دید سوم شخص دانای کل توانست فاصله احترامآمیز میان راوی و پیامبر را حفظ کند، اما در نتیجه، امکان ورود به روانشناسی شخصیت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله محدود شد. از سوی دیگر، توصیفهای پرجزئیات و استفاده از زبان نیمهکلاسیک باعث خلق فضایی باشکوه و متناسب با موضوع شد، هرچند گاهی از روانی متن کاست. اما با این حال آن قداست الهی و والا را جز با همان زبان نمیتوان تصویر کرد.

نویسندگان برای عبور از مرز تاریخ و داستان، تکنیکهایی به کار میبرند:





در نهایت، نویسندهای که میان تاریخ و داستان حرکت میکند، با دو نوع دشواری روبهروست:
۱. دشواری پژوهش: گردآوری، تطبیق و نقد منابع تاریخی پراکنده و گاه متناقض.
۲. دشواری آفرینش: خلق نثری که هم شأن تاریخی و دینی را حفظ کند و هم از نظر ادبی جذاب و قابل خواندن باشد.
حرکت میان تاریخ و داستان، سفری پرخطر و حساس است. نویسندهای که در این مسیر گام مینهد، باید هم مورخ باشد و هم هنرمند؛ هم به دقت علمی وفادار بماند و هم به نیازهای عاطفی و هنری مخاطب پاسخ دهد. این مسیر بهویژه هنگامی دشوارتر میشود که موضوع روایت، شخصیتی مقدّس همچون پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله باشد. در چنین شرایطی، هر جمله و هر صحنه نتیجه تعادلی ظریف میان احترام، پژوهش و خلاقیت است.
«آنک آن یتیم نظر کرده» نشان میدهد که این توازن، هرچند دشوار، ممکن است؛ اثری که هم از نظر تاریخی قابل اتّکا است و هم از نظر ادبی، مخاطب را با خود همراه میسازد. شاید بتوان گفت بزرگترین دستاورد چنین آثاری، آن است که تاریخ را از سکوت خشک متون بیرون میآورند و آن را به زندگی و تجربه انسانی بدل میکنند.
کتاب «آنک آن یتیم نظر کرده» اثر محمدرضا سرشار نمونهای برجسته از ادبیات دینی-تاریخی است که توانسته مرزهای پژوهش تاریخی و تخیل ادبی را با هم تلفیق کند. این اثر با پایبندی به منابع معتبر تاریخی، زندگی و سیره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را روایت میکند و همزمان از ابزارهای ادبی برای جذابتر کردن داستان بهره میبرد.

نثر کتاب به وضوح تحت تأثیر سنت داستاننویسی مذهبی است و زبانی میان روایت تاریخی و رنگآمیزی ادبی دارد. نویسنده با استفاده از زبان نیمهکلاسیک و رسمی فضایی متناسب با زمانه صدر اسلام خلق کرده است. این انتخاب به اثر وقار و سنگینی میبخشد، اما گاه از روانی متن کاسته و ریتم روایت را کند میکند. جملهها اغلب طولانی و مرکب از ترکیبات فارسی و عربی هستند که به متن شکوه سنتی میدهند، اما برای خواننده معاصر گاهی دشوار است. توصیفهای دقیق و پرجزئیات سرشار، چه از مکانها و چه از رفتارها و حالات شخصیتها، مخاطب را در فضای داستانی غرق میکنند، اگرچه حجم زیاد این توصیفها گاهی روند داستان را آهسته میکند.
نثر کتاب آهنگین است و تکرار برخی واژگان به آن موسیقی درونی میدهد؛ اما در بخشهایی اغراقآمیز است و میتواند جای روایت روان را بگیرد. از نظر وفاداری به منابع تاریخی، سرشار موفق شده شأن و تقدس پیامبر را در متن حفظ کند، اما گاه روایت بیش از حد گزارشی میشود و جذابیت داستانی کاهش مییابد. به این فراز توجه کنید؛
«امجمیل چونان دیگر مردمان، جایگاه کلام را در میان عربان میدانست. بویژه که او خود زنی شاعر بود و با زیر و بمهای سخن و ارزش و تأثیر و ماندگاری آن نیک آشنا بود. در نگر او و ،مردمش کلام نه ترکیبی ساده از چند حرف بیجان نو یا لقلقه ای بر زبان بود که تنها به کار خواندن یا شنیدنی می آمد و آنگاه نیز در سبد فراموشی روزگار می افتاد و از یادها میرفت؛ چونان که انگار هیچگاه نبوده بود ،بل هر واژه، تا آنگاه که بر جایی نو یا در یادی نقش بسته و بر زبانی جاری ،بود موجودی زنده با روح روان پر توان مانا و اثرگذار بود.»

زاویه دیدی که در برخی آثار دینی به کار گرفته میشود، از نوع ترکیبی و تلفیقی است؛ بدین معنا که روایت بسته به موقعیت، میان حالتهای مختلف جابهجا میشود. به محض آنکه داستان به حوزهای میرسد که با درون شخصیت معصوم ارتباط دارد، زاویه دید تغییر میکند و روایت از زبان و بیان خود معصوم ادامه مییابد. در این وضعیت، صدای معصوم در متن شنیده میشود و روایت به مرتبهای مطلق و قطعی ارتقا پیدا میکند.
اما در بخشهای دیگر، هنگامی که روایت از منظر شخصیتهای غیرمعصوم بیان میشود، متن حالتی نسبی به خود میگیرد. زیرا انسانهای عادی در بازگویی تجربهها و احساسات خود، همواره محدود به سطح فهم و دریافت شخصیشان هستند. بنابراین، داستان از «اطلاق و یقین» فاصله میگیرد و وارد قلمرویی میشود که چندصدایی و نسبیت تجربههای انسانی در آن آشکارتر است.
یکی از راهکارهای مهم در این شیوه، قرار دادن شخصیتهایی غیر از معصوم بهعنوان شخصیت اصلی داستان است. در چنین حالتی، معصوم همچنان نقش محوری دارد، اما کانون روایت بر دوش شخصیتهای فرعی یا شاهدان قرار میگیرد. معصوم در موقعیتهای کلیدی ظاهر میشود و سخنانی بیان میکند که بار معرفتی و معنوی روایت را شکل میدهند، اما بار جزئیات داستانی و تجربههای روزمره بیشتر بر عهده دیگر شخصیتهاست. این روش، علاوه بر آنکه آزادی بیشتری به نویسنده برای پرداختن به ابعاد انسانی و اجتماعی میدهد، شأن و قداست معصوم را نیز حفظ میکند.
از سوی دیگر، در متون دینی نیز این اجازه داده شده است که احادیث و کلمات معصومان بازگو شوند؛ به شرط آنکه به تحریف و تغییر دچار نشوند. بدین ترتیب، نویسنده میتواند سخنان معصوم را در قالبی فصیح و درست و بر اساس دریافت خود وارد متن کند. این امکان، مسئولیتی سنگین به همراه دارد، اما در عین حال، راه را برای خلاقیت و بازآفرینی ادبی هموار میسازد.
در مجموع، زاویه دید ترکیبی در روایت دینی راهی است برای جمع میان اطلاق و نسبیت: از یکسو صدای معصوم روایت را به حقیقت قطعی پیوند میزند، و از سوی دیگر، صداهای فرعی و بشری روایت را چندلایه و انسانی میکنند. همین تلفیق است که روایت را از یکنواختی و گزارشی بودن نجات میدهد و به آن زندگی، تنوع و غنای ادبی میبخشد.

نوشتن درباره پیامبر اسلام از منظر علمی و ادبی کاری بسیار دشوار است. نخست، نویسنده باید تمام رخدادها، زمانها و مکانها را با دقت تاریخی بررسی کند تا کوچکترین اشتباه یا تحریف رخ ندهد. منابع متعدد، پراکندگی روایتها و جزئیات متناقض، پژوهش را پیچیده و زمانبر میکنند. دوم، محدودیتهای دینی در بازنمایی شخصیت پیامبر، امکان استفاده آزاد از ابزارهای رماننویسی مدرن را محدود میکند. سرشار باید تعادلی میان وفاداری تاریخی، احترام دینی و جذابیت داستانی برقرار کند، تا روایت هم آموزنده باشد و هم از دیدگاه ادبی قابل قبول.
یکی از دشوارترین بخشهای روایت، معراج پیامبر است. معراج تجربهای فراانسانی است که مسیر، زمان و گفتوگوهای آن غیرمعمول و رازآلود است. سرشار با دقت به منابع تاریخی و بهرهگیری از تخیل محدود، جزئیات این رخداد را به شکل داستانی و جذاب بیان کرده است. استفاده از فلشبکها و مدیریت زمان در روایت، به فهم بهتر داستان کمک میکند و عمق پیچیدگیهای معراج را برای خواننده روشن میسازد. نویسنده با این تکنیکها توانسته تجربهای منحصر به فرد و فراانسانی را بدون اغراق یا تحریف روایت کند.
نثر و روایت «آنک آن یتیم نظر کرده» میان تاریخنگاری و داستانپردازی در نوسان است. قوت اصلی آن در فضاسازی سنگین، زبان نیمهکلاسیک و حفظ شأن پیامبر است. ضعفها شامل کندی ریتم، دشواری درک برای خواننده امروز، زیادهروی در توصیفها و محدودیت در شخصیتپردازی روانشناختی است. با این حال، زاویه دید، موسیقی نثر، دقت تاریخی و مدیریت رخدادهای دشوار مانند معراج، نشان میدهد که سرشار توانسته این چالشهای پژوهشی و ادبی را به خوبی مدیریت کند.
این اثر نمونهای موفق از ادبیات دینی-تاریخی است که توانسته آموزش دینی، پژوهش تاریخی و جذابیت داستانی را در یک متن منسجم و هنری ترکیب کند و به خوانندگان، چه نوجوان و چه بزرگسال، تجربهای آموزنده و همزمان شاعرانه ارائه دهد.