خشم در چشمان سرباز؛ از خون شتکزده روی لباس تا یادآوری حرف جدید فرمانده
«آخری که بلند شد حرف جدیدی داشت، گریه نکرد، بغضی هم در صدایش نبود، اما یک خشم مقدس در چشمانش دیده میشد، خشمی که تا آخرین لحظات عمرش در چشمانش زندگی میکرد. او یک تنه پشت آقامحسن ایستاد،»
